۱۳۸۷/۰۹/۲۸

بادبادكم تا كجا رفته؟

امروز دست جمعي رفتيم پارك و بادبادك هوا كرديم. خيلي كيف داشت. باد ملايمي مي‌آمد و بادبادك ما تا سقف آسمان بالا رفته بود.
اين عكس را همسرم از دست من تا بادبادك گرفته:

badbadak1

پاي كامپيوتر كه عكس‌ها را مي‌ديدم، به فكرم زد كه چطور مي‌شود فاصله‌ي بادبادك يا هر شي‌ء ديگري را از روي عكس حساب كرد. اگر شما هم كنجكاو شده‌ايد، محاسبه‌ي زير برايتان جالب خواهد بود.

چطور مي‌شود فاصله‌ي بادبادك را حساب كرد؟

شكل زير، ساده شده‌ي اتفاقي است كه در دوربين عكاسي رخ مي‌دهد. صفحه‌ي صورتي، جايي است كه تصوير روي فيلم عكاسي يا حس‌گر ديجيتال ثبت مي‌شود.

focal با كمي هندسه، رابطه‌ي زير را مي‌توان بدست آورد:

نسبت اندازه‌ي شي‌ء به فاصله‌ي شي‌ء، مساويست با نسبت اندازه‌ي تصوير به فاصله‌ي تصوير.

اسم اين رابطه را رابطه‌ي الف مي‌گذاريم. حالا سعي مي‌كنيم با داشتن

  • اندازه‌ي شي‌ء (بادبادك) و
  • اندازه‌ي تصوير و
  • فاصله‌ي تصوير،

فاصله‌ي شي‌ء (بادبادك) را بدست بياوريم.

اندازه‌ي بادبادك را من به شما مي‌گويم. بال تا بال 150 سانتيمتر است.

فاصله‌ي تصوير، وقتي شي‌ء در بي‌نهايت باشد همان فاصله‌ي كانوني است. چون بادبادك ما به صاق آسمان چسبيده، بي‌راه نيست اگر آن را در بي‌نهايت فرض كنيم.

اما فاصله‌ي كانوني را از كجا بياوريم؟ فاصله‌ي كانوني دوربين، معمولا بسته به قدرت بزرگنمايي آن در يك محدوده‌ي مشخص تغيير مي‌كند. اين محدوده غالبا روي بدنه‌ي لنز نوشته شده است. در دوربين هاي ديجيتال، معمولا فاصله‌ي كانوني هنگام گرفتن عكس در فايل تصوير ذخيره مي‌شود. مي‌شود با نرم افزار فوتوشاپ عكس را باز كرد و با انتخاب گزينه‌ي File Info از منوي File، فاصله‌ي كانوني را ديد.
يا اگر سوژه در فاصله‌ي دور قرار دارد، همان عدد كوچكتر روي بدنه‌ي لنز را به عنوان فاصله‌ي كانوني درنظر گرفت. به هر حال فاصله‌ي كانوني عكس من، 7.9 ميلي‌متر است.

مي‌رسيم به آخرين پارامتر: اندازه‌ي تصوير. اندازه‌ي تصوير را ابتدا با يك ويرايشگر تصوير مثل فوتوشاپ برحسب پيكسل حساب مي‌كنيم. روي همان تصوير زوم مي‌كنم و با خط‌كش فوتوشاپ، بال تا بال بادبادك را اندازه مي‌گيرم:

67pixels 67 پيكسل.
حالا بايد ببينيم اين 67 پيكسل، روي صفحه‌ي حس‌گر دوربين چه اندازه‌اي دارد. مي‌روم به سايت dpreview.com و مشخصات دوربينم را پيدا مي‌كنم:

sensor

7.18x5.32 mm

دوربين من روي اين حس‌گر، عكسي با وضوح 2592x1944 پيكسل انداخته است. يعني هر 360 پيكسل در عكس، روي يك ميليمتر حس‌گر دوربين نشسته است.

با يك تناسب ساده، مي‌توان اندازه‌ي تصوير بادبادك روي حسگر دوربين را حساب كرد:

67/360 = 0.1861 mm

حالا محاسبه‌ي فاصله‌ي بادبادك بر اساس رابطه‌ي الف:

7.9 x 1500 / 0.1861 = 63672 mm ≈ 64 m

شصت و چار متر. سقف آسمان چندان هم بلند نيست (تازه بايد در سينوس زاويه‌ي دست با افق ضربش كرد).

***

چرا بجاي اين محاسبه‌، ريسمان بادبادك را اندازه نگرفتم؟ خوب، اول اينكه لذت اين روش بيشتر است و مي‌توان آن را به اندازه‌گيري و تخمين فاصله يا اندازه‌ي هر سوژه‌ي ديگري در عكس تعميم داد. اينجوري دوربين ديجيتال را به يك وسيله‌ي اندازه‌گيري از راه دور تبديل كرده‌ايد. دوم اينكه نخ بادبادك تحت تاثير نيروهاي مختلفي مثل باد، جاذبه، برا، … شكل منحني پيچيده‌اي پيدا مي‌كند و نمي‌تواند اندازه‌ي دقيقي از فاصله بدست دهد.

۱۳۸۷/۰۹/۰۲

مرثيه‌اي براي يك رؤيا

يك نوشته‌ي اين وبلاگ درباره‌ي يك قرص مخدر، چهار برابر همه‌ي ديگر پست‌هايم در تمام مدت هفت سالي كه اين وبلاگ وجود داشته، بازديدكننده داشته است.
سهم قابل توجهي از بازديدهاي روزانه هم براي همان نوشته است.

۱۳۸۷/۰۸/۲۶

به خيابان رفتم، عشق باريده بود

دير ميروم خريد. در حد وظايف همسرداري يا تفنن يا اجبار. انقدر كه هر بار انگار به شهر تازه‌اي ميروم. مغازه‌ها و دكور‌ها و آدم‌ها عوض شده‌اند نسبت به بار قبل. من هم مثل يك توريست نديد بديد سياحت مي‌كنم.
اولين چيزي كه به چشمم مي‌خورد، دسته دسته دختر و پسرهايي است كه براي خريد نيامده‌اند. به سرعت ِ يك تصادف از كنار هم مي‌گذرند، در يك لحظه‌ي بي‌فرجام هم را برانداز مي‌كنند، در همان لحظه تصميم مي‌گيرند كه باقي شب ِ ناتمامشان را موش و گربه بازي كنند يا سراغ ديگري بروند. شايد آهسته شماره‌اي رد و بدل كنند و بقيه‌ي قصه را در عرصه‌ي خصوصي‌شان با تجربه يا تخيل مي‌توان در ذهن پرداخت.
بسياري از دخترها با مادرشان آمده‌ بودند. در نهايت ِ آراستگي. شايد همراه مادر خريد كردن، به خاطر امنيت باشد. اما در دست هيچ‌كدامشان نشانه‌اي از خريد نديدم. پيدا بود كه دنبال خواستگارهاي جدي هستند. كالايي بسيار گران و تاحدي قاچاق، با ديپلماسي سنگيني مبادله مي‌شد.

در بعضي از كشورها، دختر را در میدانهاي عمومي نمایش مي دادند تا مگر از میان مردان كسي خواستار و خریدار او شود؛ مردم سومالي چنین عادت دارند كه دختر را بیارایند و او را، سواره یا پیاده، در میان بوهاي خوش عطر و عود حركت دهند تا دامادهاي داوطلب تحریك شوند و بهاي بیشتري بپردازند.
از آماري كه در دست است هیچ برنمي آید كه زني از چنین نوع زناشویي شكایت داشته باشد، بلكه كاملا قضیه برعكس است و زنان به بهایي كه در مقابل خریداري آنان پرداخته مي شده افتخار مي‌كردند و زني را كه بدون فروخته شدن تن به ازدواج با مردي مي داد تحقیر مي‌كردند، چه در نظر آنان ازدواجي كه بر بنیان عشق و محبت صورت مي‌گرفته و مسئله‌ی پرداخت وجه در كار نبوده، همچون كسبي نامشروع بوده، كه بدون پرداخت چیزي منافعي عاید شوهر مي گردیده است.
از طرف دیگر، رسم چنان بود كه پدر عروس، در مقابل هدیه یا پولي كه از داماد مي گرفت، هدیه اي نیز به او مي داد، كه رفته رفته مقدار آن ترقي كرده و به اندازه‌ی هدیه‌ی داماد رسیده است. پس پدران ثروتمند از آن پیشتر رفته، بر مبلغ هدیه افزودند تا دختران خود را بهتر به شوهر بفرستند؛ به این ترتیب است كه قضیه‌ی همراه كردن جهیز با عروس به میان آمد؛ در واقع این دفعه پدر عروس است كه داماد را مي خرد، یا لااقل دو عمل خرید پهلو به پهلوي یكدیگر سیر مي كند.

ويل دورانت – تاريخ تمدن – جلد اول

بايد به روح ويلي مرحوم گفت اين‌ها براي شما تاريخ است، براي ما خاطره است.

***

13-14 ساله بودم كه اين روايت كوتاه را از پيرمردي هفتاد و چند ساله كه همسايه‌ي پدربزرگم بود شنيدم. يك كشاورز بازنشسته كه هشت نه بچه داشت و دوتايشان را در جنگ از دست داده بود. به زبان خودش داشت ما را به ازدواج ترغيب مي‌كرد.

- زن نَفَس زندگيه … مادر غلومرضا رو بار اول سر تنور ديدم. قد شماها بودم. ميومد خونمون نون مي‌پخت. نون رو كه به تنور ميزد صورتش آتيشي مي‌شد. از پشت چسبيدم بش.

لحظاتي مكث كرد. من و دوستم در بهت اين قصه‌ي اروتيك مانده بوديم. قطره اشكي را كه از گوشه‌ي چشم‌هاي كدرش سرازير بود ديدم.
- خدا بيامرزتش. زن خوبي بود.
تلاشي نمي‌كرد كه  عواطفش را پنهان كند و من اين بي‌حيايي مردمان پا به سن گذاشته را مي‌پسندم. مي‌بينيد كه اين قصه جزء خاطرات ماندگار من شد.

***

پیري سیاح روزي از یكي از راھنمایان اسكیموي خود پرسید: « به چه فكر مي‌كني؟»
و اين جواب را شنيد كه: «من به ھیچ چیز فكر نمي كنم؛ گوشت فراوان در اختیار دارم.»
آیا فرزانگي واقعي آن نیست كه تا ناچار نشویم، فكر نكنیم؟

ويل دورانت – تاريخ تمدن – جلد اول

***

تاريخ تمدن (كه اسم اصلي و برازنده‌ترش داستان تمدن است) از بهترين كتاب‌هايي است كه خوانده‌ام. هر بار بعد از سال‌ها به آن مراجعه مي‌كنم، چيزهاي جديدي در آن پيدا مي‌كنم. شايد بعضي از نظريه‌هاي اين كتاب با نظريات مناسب‌تر جايگزين شده باشند، اما فراتر از اطلاعاتي كه ارائه مي‌دهد، نوع نگاه دورانت و روايت داستان‌گونه و گاه طنزآميز آن گيرا است.

۱۳۸۷/۰۸/۱۶

غم جاودانه‌تر از شادي است؟

از شما مي‌پرسند يك لحظه‌ي اثرگذار در زندگي‌تان را بياد آوريد. لحظه‌اي كه در دنياي بيرون يا دروني‌تان اتفاقي افتاده كه به شدت بر شما اثر كرده و خاطره‌اش تا مدت طولاني (شايد تا پايان عمر) با شما مي‌ماند.

آيا اين لحظه و آن اتفاق، شاد است يا غمناك؟ شاد است با هاله‌اي از غم، يا غمناك است با هاله‌اي از شادي؟ سفيد است با راه راه سياه يا سياه است با راه راه سفيد؟

ديشب با دوستان براي ماهيگيري به يك شهر بندري در حاشيه‌ي خليج فارس رفتم. جاي همه خالي، بعد از غروب ماه تا نزديك صبح از تماشاي آسمان لذت بردم. مدت‌ها بود نديده بودم. حركت نرم خوشه‌ي پروين را از افق روبرو تا پشت سرم تعقيب مي‌كردم. در دلم مي‌گفتم چه باشكوه و ساده است. هم صحنه، هم لذت ديدنش. الان فكر مي‌كردم كه بازگو كردن لذتي كه تقريبا براي همه دم دست است مبتذل به نظر مي‌رسد.

شنيدن احساساتي اثرگذار است كه در گذشته‌اي نه چندان دور و شايد فقط  يك لحظه، (آن هم از ناخوداگاه ِ) ذهن مخاطب گذشته باشد. كسي كه بعد از يك روز پر تنش از ذهنش گذشته كه كاش آن رئيس بزرگ را در خواب خفه كند، از تماشاي فيلم يك قاتل سريالي لذتي ارضاكننده مي‌برد. همان فيلم براي يك كهنه سرباز كه -از سر اجبار و البته با پشتوانه‌ي قانون- آدم‌هاي زيادي را كشته است شايد چندان جذاب نباشد.

روي اسكله، در كافه‌ي كنار ساحل، توي ماشين و در راه همه جور موسيقي پخش مي‌شد. در راه برگشت سؤال اول اين نوشته به فكرم خطور ‌كرد. چرا اين “دلشدگان” در ذهن‌ها فخيم‌تر و ماندگارتر به نظر مي‌رسد از آن آهنگ دامبولي كه در كافه‌ي كنار ساحل پخش مي‌شد و انگار اوايل دهه‌ي پنجاه در يك كاباره‌ي لاله‌زار خوانده شده بود و ريتمي بسيار شاد داشت اما هيچكس نتوانست نام خواننده‌اش را بخاطر بياورد؟

اگر مثلا به رتبه بندي فيلم‌ها در IMDB هم نگاه كنيد به اين نتيجه‌ي قابل انتظار مي‌رسيد كه فيلم‌هاي كمدي معمولا رتبه‌هاي بالايي از نظر مخاطبان نمي‌آورد.

شيرين‌ترين تجربه‌هاي زندگي هم وقتي از آن‌ها فاصله مي‌گيريم يا فرصت تكرارشان را از دست مي‌دهيم، ارزش يادآوري چندباره پيدا مي‌كنند.

چرا؟ آيا شادمانگي احمقانه است؟ خوب، در اينكه آدم‌هاي ابله نوعا بي‌دغدغه‌ترند ترديدي نيست. در عين اينكه آدم‌هاي غمگين هم مثل بيماران مسري بقيه را فراري مي‌دهند.

اما آيا مي‌شود نتيجه گرفت كه براي اينكه اثر درازمدتي بر ذهن ديگران گذاشت، بايد عميقا غمگين‌شان كرد؟

مرتبط در پستو:
پروپرانولول (اينديرال)، داروي ضد حافظه

۱۳۸۷/۰۷/۱۲

بازار ازدواج در بازار تبريز

بازار فرش تبريز از ديدني‌ترين‌هاي ايران است. دو سه سال پيش كه سفري به تبريز داشتم، ساعت‌ها در بازار تبريز كه گفته مي‌شد بزرگترين بازار سرپوشيده‌ي جهان است، گشتم.

  در يكي حجره‌ها، اين تابلو فرش را ديدم.

DSC02001

كار جسورانه‌اي به نظر مي‌رسد. كسي نمي‌دانست اصل اثر از كيست. عكسي كه از آن گرفتم در گوشه‌ي ذهنم مثل يك علامت سؤال مانده بود تا اينكه چند ماه پيش سرويس جستجوي تصويري TinEye راه اندازي شد. يك تصوير به آن مي‌دهيد و TinEye نتيجه‌ي جستجوي اين تصوير را در اينترنت به شما مي‌دهد.
اين‌طوري اصلش را پيدا كردم. بازار ازدواج بابلي اثر سال 1875 نقاش انگليسي ادوين لانگ. گويا اين نقاشي با الهام از بخشي از كتاب تاريخ هرودوت خلق شده است.

 
The Babylonian Marriage Market

لذت كوچك اما قابل ملاحظه‌اي بود.

۱۳۸۷/۰۵/۱۵

آموزه‌هاي پسر سينا (3) - ماليخوليا، سوداي سوخته

بیماري‌ئی که فکر و پندار در آن از مجرای طبیعی بیرون می‌رود و سر به تباهی و ترس می‌کشد، آن را مالیخولیا گویند. بدان می ماند که تاریکی از خارج وحشت آور و ترساننده است. اگر مالیخولیا معالجه نشود و بیمار در پکری و یورش بردن و شرارت بماند، مالیخولیا سرانجام به مانیا مبدل می‌شود.

مالیخولیا از سودای سوخته منشاء گیرد. برخی از اطباء عقیده دارند که مالیخولیا کار جنیان است و ما که طب مي‌آموزيم اهمیت نمی‌دهیم که از جن است یا از جن نیست. یکی از سبب‌های مالیخولیا، به ‌وجود آمدن ترس بسیار یا اندوه بسیار است.

سپیدپوست چاق کمتر مالیخولیا می‌گیرد. اکثرا مالیخولیا سراغ آدم‌های گندم‌گون، پرموی پشم آلوی لاغر را می‌گیرد. کسانی که زبان سبک و سریع گوی دارند و به سرعت چشم گردانند، کسانی که چهره بسیار قرمز دارند، کسانی که گندم‌گون، سیه چرده و لاغر اندام هستند، بویژه آنهایی که موهای زیاد و سیاه‌رنگ و ستبر بر سینه دارند، کسانی که رگ‌هایشان گشاد است، کسانی که لب ستبر دارند، برای دچارشدن به مالیخولیا آمادگی دارند.

علت مالیخولیا بیشتر مردان را دربر می‌گیرد اما اگر زن گرفتار آمد بغرنج‌تر است. پیران و نوپیران زیاد به این بیماری گرفتار آیند. مالیخولیا در فصل زمستان اندک و در فصل‌های تابستان و پائیز زیاد است.

کسانی که برای مالیخولیا آمادگی دارند، هرگاه با ترس یا اندوه یا بی‌خوابی زیاد روبرو شوند، به ابتلاء به مالیخولیا نزدیک می‌شوند.

علامتهای اولیه مالیخولیا از این قرار است : پندار بد، ترس بدون سبب، زودرنجی، گوشه‌گیری، پرش اندام، سرگیجه، صداها و به ‌ویژه در مراق. هرگاه ازدرجه اول پا فراتر نهاد و مستحکم‌تر شد، حالت بیمار سر می‌کشد به: از مردم بریدن، بدبینی زیاد، اندوه، نفرت از مردم، پکری، پریشان گوئی، آرزوی جماع - که این از موجود بودن باد زیاد است - ترس همه نوع، ترس از چیزهائی که هست و از چیزهائی که نیست، اکثرا بیمش از چیزهائی است که ترس آور نیستند. از بیماران مالیخولیا هستند که می‌ترسند آسمان بر سر آن‌ها فرودآید، یا زمین آن‌ها را ببلعد، یا از جن می‌ترسند، از فرمانروا می‌ترسند، از دزد می‌ترسند، و هستند که گمان می‌کنند درنده بر آنها هجوم آورده. شاید ترس از اینها اثری از گذشته بیمار داشته باشد. گاهی گمان می‌کنند که چیزهائی دیده اند که ندیده اند. و احیانا در خیالبافی خودشان پادشاه می‌شوند یا درنده می‌گردند یا شیاطین شده‌اند یا پرنده هستند یا ابزارهای صنعتی گشته‌اند.

معالجه :
مالیخولیا تا در مرحله اولی است، علاجش آسان و اگر استوار شد علاجش دشوار می‌شود. ولی به هر صورت باشد حتما باید بیمار را دلخوش و شاد نگه داشت. در جای معتدل ساکن باشد. و هوای مسکنش را مرطوب ساخت. گیاهان خوشبوی در اطاقش پراکند، که بوی مسکن خوش باشد. همواره باید بوئیدنی‌های خوش بو، بو کند. روغنهای خوش بو به مشامش برسد. بدن را به خوراک‌های مناسب و شست و شو دادن قبل از خوراک عادت دهد. آب ولرم که زیاد گرم نباشد بر سرریزد. ماساژی که نیروبخش بدن است به عمل آورد.

از جماع بپرهیزد. مگذار زیاد عرق کند. از خوردن باقلی و گوشت خشکیده و عدس و کلم و شراب غلیظ تازه و هرچه نمک زده و هر چه شورمزه و تندمزه و هرچه بسیار ترش مزه است، پرهیزکند. باید چرب و شیرینی بخورد. اگر خواستی بخوابد سرش را با آب خشخاش و بابونه و بابونه چشم گاوی بمال! خواب بهترین علاج است. همیشه با خشخاش داروهائی بکار ببر که زیان خشخاش را از بین ببرند.

باید بیمار مالیخولیا نوعی سرگرمی - هرچه باشد - داشته باشد. کسانی نزد او باشند که برای آنها احترام قائل است و آن‌ها را دوست دارد. اندکی شراب سفید آمیخته با آب بخورد، به شنیدن ترانه‌های خوش، دل خوش دارد. تنها ماندن و گوشه‌گیری برای آنها از هر بلائی بدتر است.

بیماران مالیخولیا اکثرا از رویدادهائی که برای آنها روی می‌دهد غم می‌خورند. یا از چیزی می‌ترسند و در این ترسیدن از تفکر کردن باز می‌مانند. در هر حال دست از تفکر برداشتن علاج اصلی این بیماری است.

قانون - ابن سينا

جگر جادوگر قبيله را مي‌خواهم

شب شده. دور آتش نشسته‌ايم. همين امروز با مردان قبيله از يك سفر سه روزه برگشته‌ايم،‌ با لاشه‌ي دو قوچ و يك قرقاول و سه غاز مهاجر. خسته‌ايم. دلمان رؤيا مي‌خواهد. جادوگر قبيله شروع مي‌كند. از خدايان خشم‌آلود و مهربان قصه مي‌گويد. از پري‌هايي كه نرينگي‌مان را نشانه رفته‌اند، و از ابليس‌هايي كه اغوا مي‌كنند، همسران را مي‌فريبند و خانمان را برمي‌اندازند.
برانگيخته مي‌شويم. مي‌ترسيم. لذت مي‌بريم. رنج مي‌كشيم.

چگونه از يك ملودي متنفر شويم؟

آن را به عنوان زنگ بيدارباش موبايلتان انتخاب كنيد.

۱۳۸۷/۰۵/۰۴

كم كم يه چيزايي داره يادم مياد

دارم فابل‌هايم را مرتب مي‌كنم. حس حميد هامون در زير زمين خانه‌ي پدريش وقتي  دنبال تفنگ رفته بود و داشت آلبوم عكس‌هاي قديمي را ورق مي‌زد. چند تا موزيك خاطره‌‌آورناك را براي شادي ارواح خوانندگان اينجا مي‌گذارم. اگر دچار ڨيلتر نيستيد و اينترنت پرسرعت داريد يا (بجايش خودتان پرحوصله هستيد) به تكرارش مي‌ارزد:

تاريخچه‌ي موسيقي

جهان باشكوه

انيميشن تانگو

ملودي فيلم

۱۳۸۷/۰۵/۰۱

كتاب‌هايم را دور ريختم

همسرم مي‌گويد جا براي انبار كردن وسايل اضافي كم است. به اندازه‌ي يك وانت‌بار خنزر پنزر دور ريخته‌ايم اما هنوز فضاي انبارش كم داريم.

سراغ كتاب‌ها مي‌روم. آن‌هايي را كه ديگر نمي‌خواهم جدا مي‌كنم.

معيارهايم براي نگهداشتن يا دور انداختن كتاب اين‌ها بود:

  • آيا در چار/پنج سال گذشته به آن مراجعه داشته‌ام؟
  • آيا در چار/پنج سال گذشته كسي آن را خوانده است؟
  • آيا اطلاعاتي را كه اين كتاب مي‌تواند بدهد، نمي‌شود از اينترنت گرفت؟
  • آيا چيزهاي زيادي از اين كتاب در ذهنم مانده است؟
  • آيا اطلاعات اين كتاب هنوز روزامد است؟
  • آيا هرگز ممكن است رغبت كنم اين كتاب را دوباره بخوانم؟

به اين ترتيب حدود يك متر مكعب كتاب دور ريختم: همه‌ي جزوه‌هاي دانشگاه، بسياري از كتاب‌هاي سياسي/...، تمام مجله‌ها، همه‌ي كتاب‌هايي كه در سمينارها و كنفرانس‌ها هديه مي‌دهند و بيشتر كتاب‌هاي مديريت و كامپيوتر، ...

اگر مي‌خواستم اين حجم را در قفسه بچينم، بيست قفسه اشغال مي‌كرد. يعني 4 كمد كتابخانه. همه‌ي اين 800 كيلوگرم كتاب را هن و هن بيرون خانه گذاشتيم. كمتر از نيم ساعت مامورهاي شهرداري و رهگذرها بردندشان. بيست سال از خاطرات منسوخ را.

كار سختي بود. كتاب
Electromagnetic Waves and Radiating Systems
را نگه‌داشتم، فقط به خاطر اينكه آن روزگاري كه آنتن بشقابي فراگير نشده بود و شغلي به اسم نصاب آنتن وجود نداشت، از آن براي محاسبه‌ي محل نصب فيتور روي ديش استفاده كردم. كاري كه امروز به اختراع دوباره‌ي چرخ مي‌ماند.

اگر ضخامت هر برگ را 0.155 ميلي‌متر درنظر بگيريم، مي‌شود معادل تقريبا 100 هزار برگ A4. يعني فقط 200-300 مگابايت. نه، چيز زيادي نيست در برابر فضايي كه براي پوشاندن آت و آشغال‌هاي زندگي به ما داد.

۱۳۸۷/۰۴/۲۸

به روح اعتقاد داري؟

منظورم آن جوك معروف نيست. ببينم با بازي كردن با كلمه‌ي روح مي‌شود يك شبكه از معناها برايش درست كرد يا نه:

فارسي
روان:
بوعلي سينا گويد: [خداوند] مردم را از گرد آمدن سه چيزآفريد، يکي تن که او را به تازي بدن و جسد خوانند و ديگري جان که او را روح خوانند و سيوم روان که او را نفس خوانند. (رساله‌ي نبض ابوعلي سينا، نقل از دهخدا)

در اصطلاح طب قديم ، بخاري است لطيف که در دل متولد ميشود و باعث حيات و حس و حرکت ميگردد. (از غياث اللغات)

صاحب «الانسان الکامل» گويد: بدان که هر چيز محسوس را روحي الهي است که بدان قائم است و روح نسبت به آن صورت مانند معني براي لفظ است.

عربي
روح:
[خدا به فرشتگان هنگام آفرينش آدم مي‌گويد:]  پس وقتى او را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد.    حجر 29
به فعل دميدن براي روح توجه كنيد. در جاي ديگر:
از تو [پيامبر] مي‌پرسند درباره‌ي روح، بگو روح از امور خدايم است. و شما را از دانش -جز اندكي- نداديم.    اسراء 85

انگليسي
spirit: از ريشه‌ي لاتين به معني نَفَس، دم (+)
soul: از ريشه‌ي ژرمانيك مرتبط با sea. احتمالا بر اساس اين باور قديمي ژرمن‌ها كه ارواح مردگان كف دريا مي‌آرامند.

عبري
רוח (رواح؟) به معني باد

يوناني
ψυχή (psychē) فوت مي‌كنم، مي‌دمم

در همه‌ي اين واژه‌ها، معناي سيال و روان بودن و محدود نبودن حركت به جسم فيزيكي مشترك است. گويا با بي‌حركت شدن بدن در اثر مرگ، اين روح است كه هنوز مي‌تواند آزادانه به حركت خود ادامه دهد.
بعيد نيست اگر "جاري بودن" روح از مرگ آدم‌هايي انتزاع شده باشد كه بر اثر خونريزي بيروني مرده‌اند. يا از آخرين نفس‌شان كه جانشان از دماغشان در مي‌رود.

هرچه به سوي انسان مدرن مي‌آييم، معناي اين كلمه متفاوت‌تر مي‌شود. تشبيه بدن به سخت افزار و روح به نرم‌افزار از همين دست است.

اما چرا اين مفهوم درست شده است؟ به گمان من (و خيلي‌هاي پيش از من) ناشي از ميل آدمي به بقا يا جاودانگي است. درباره‌ي اينكه اين ميل يا نياز مابه‌ازاي خارجي دارد يا نه، قضاوت نمي‌كنم. صرف نظر از اينكه معتقد به چيزهايي مثل بقاي روح، تناسخ و معاد باشيم يا نه، اين ميل در ما وجود دارد. جسد يا گور يا خاكستر مردگانمان را نگه‌مي‌داريم. از لحظات زندگي‌مان عكس مي‌گيريم. چيزي مي‌نويسيم. كسي چه مي‌داند، شايد روزي توانستيم از هر لحظه‌ي مغزمان (اطلاعات و كد‌ها) يك كپي بگيريم و در يك شبكه‌ي مجازي منتشر كنيم. حتما ميزان خطاي ما (در نسخه‌برداري و انتشار) در حدي خواهد بود كه هر يك از آن نسخه‌ها، آن "من"‌هاي ما، زندگي مستقل و متفاوتي را ادامه دهند.

اما در اين جهان، از بازي كردن نقش "من" گريز و گزيري نيست.

******************************************************

پي‌نوشت: اين‌ها را پيش‌تر نوشته‌بودم. از آن‌ها كه معمولا منتشر نمي‌شود. ديروز اما پس از اين پست ساراي گرامي نظرم عوض شد، منتشرش كردم.

۱۳۸۷/۰۴/۱۹

بوسه‌ي زندگي

يكي از دوستان كه در كارخانه كار مي‌كند، بعد از هفت هشت ساعت كار در آفتاب گرما زده مي‌شود و ازحال مي‌رود. با آمبولانس به نزديك‌ترين بيمارستان مي‌رسانندش. بعد از يك معاينه‌ي ساده، او را روانه‌ي سي‌سي‌يو مي‌كنند. خنكي و آرامي محيط سي‌سي‌يو از يك طرف و خستگي و گرمازدگي از طرف ديگر دست به دست هم مي‌دهند تا او بدون هيچ حرفي چشم‌هايش را هم بگذارد و بخوابد.

تعريف مي‌كرد كه ناگهان از خواب مي‌پرد و مي‌بيند دو پرستار مرد دارند با او ور مي‌روند. يكي با كف دست سينه‌اش را فشار مي‌دهد و دومي با لب و لوچه‌ي آويزان روي صورتش خم شده و نزديك است كه براي تنفس مصنوعي، بوسه‌ي زندگي را شروع كند. با فرياد وحشت زده‌ي دوست من، خطر از بيخ گوشش مي‌گذرد و فرشتگان سبيل چخماقي رهايش مي‌كنند.

ماجرا اين بوده كه پرستاري كه پراب مانيتور علائم حياتي را وصل مي‌كرده، حوصله نكرده بوده سينه‌ي پشمالوده‌ي بيمار را بتراشد و پراب‌ها را سرسري وصل مي‌كند و ساعتي بعد جدا مي‌شوند. دستگاه جيغ مي‌كشد و پرستارها فكر مي‌كنند قلب بيمار ايستاده است.

ديروز رفتيم عيادتش. قصه را كه تعريف كرد كلي خنديديم. يك چيز جالب‌تر كه ديدم آن بود كه سيستم مانيتورينگ را از طريق اين دستگاه‌هايي كه به آن محافظ برق مي‌گويند به پريز متصل كرده بودند. cu

يعني اگر مثلا برق شهر يك لحظه نوسان كند، به مدت پنج دقيقه دستگاه خاموش مي‌شود. حالا اگر در اين پنج دقيقه هر بلايي بر سر بيماران بخش سي‌سي‌يو بيايد، كسي متوجه نمي‌شود. بگذريم كه استانداردهاي ساخت سيستم‌هاي الكترونيكي كه نقش حياتي دارند با استاندارد ساخت محصولات خانگي متفاوت و البته سخت‌گيرانه‌تر است.

فضوليم گل مي‌كند و پرونده‌اش را از لبه‌ي تخت برمي‌دارم و مي‌خوانم. در يك گزارش حدود 100 كلمه‌اي كه نمي‌دانم پرستار يا دانشجوي پزشكي نوشته، اين سه جمله در يادم مي‌ماند:
"بيمار خوابيده است ... اشتهايش خوب است ... كاملا هشيار است ...."

اميدوارم هيچ‌گاه مجبور نباشم در چنين بيمارستاني بستري شوم.

OfficeEscape

پي‌نوشت: تذكر دوستان باعث شد مشخصات آن مانيتور را روي اينترنت پيدا كنم. خوشبختانه اين سيستم باتري قابل شارژ دارد و تا يك ساعت قطع برق را تحمل مي‌كند.

۱۳۸۷/۰۴/۱۴

محاسبه‌ي تورم از ايران باستان تا كنون

64-1387

روي تصوير كليك كنيد تا جزئيات را ببينيد

اطلاعات دقيق‌تر قيمت طلا از سال 1348 تا كنون در بانک اطلاعات سری‌های زمانی اقتصادی بانك مركزي موجود است. نمودار و خط روندش را ببينيد:

1348-1387

توضيح:
- تيتر كمي گمراه كننده است. من فقط تلاش كرده‌ام با مقايسه‌ي ارزش معادل طلاي پول‌هاي رايج، تصويري از قدرت خريد نسبي مردم بدهم. 
- در زمان پيامبر اسلام، ارزش طلا هفت برابر نقره بوده است (+). از همين نسبت برابري براي تبديل ارزش پول‌هاي نقره به طلا استفاده كرده‌ام. البته امروزه طلا حدود 50 برابر نقره مي‌ارزد (+).

چند تا از منابع:
- تاريخچه پول در ايران - بي‌بي‌سي
- تاريخچه پول در ايران - اليجا
- coin - بريتانيكا
- Persia:Money - Marteau
- بررسي روند تورم و كاهش ارزش پول در تاريخ اقتصاد ايران/ ورود «قران» عربي «تومان» مغولي و «ريال» اسپانيايي - روزنامه سرمايه ش 578
- بانک اطلاعات سری های زمانی اقتصادی - بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران

اجاق گاز، مايكروفر يا اجاق برقي

امشب سالاد الويه داشتيم. موقع پوست كندن سيب‌زميني‌هاي پخته به اين فكر مي‌كردم كه باصرفه‌ترين راه پختن چيست. اجاق گاز يا مايكروفر يا اجاق برقي؟

كمي جستجو كردم و نتيجه:
نسبت كارايي انرژي انرژي اين سه روش پخت اين طوري است

مايكروفر اجاق گاز اجاق برقي
3 7 16

روشن است كه برد با مايكروفر است. به علاوه، روش پخت مايكروفر چنان است كه گرماي كمتري به محيط منتقل مي‌كند. چيزي كه در تابستان براي برطرف كردنش بايد انرژي اضافه‌اي مصرف كرد.

حساب سرانگشتي: اگر 11 ميليون خانوار ايراني روزي يك ساعت (در ساعت‌هاي پيك) با نرخ 1 كيلووات پخت و پز كنند، صرفه‌جويي حدود 50 درصدي در اين انرژي مي‌كند به عبارت 11000 مگاوات. دوبرابر كمبود برق امسال.

مي‌دانم اين محاسبه هم بسيار تخميني است و هم شبيه راه حل ملكه براي سير كردن شكم انقلابيون. اما اگر قسمتي هم واقع گرايانه باشد قابل تامل است.

۱۳۸۷/۰۴/۱۰

گرم‌تر شد

fantic

ديدن چه كسي مي‌تواند حالم را الان عوض كند؟ اصلا چنين كسي هست؟

گرمازده شده‌ام. آب قطع شده و من انگار سال‌هاست به شستشو نياز دارم. خيرگي آفتاب از پشت پرده هم آزارنده است. [اگر اين توصيف كافي نيست، بيگانه‌ي كامو را در ساحل تصور كنيد]

فايرفاكس را با همه‌ي صفحه‌هايش مي‌بندم. موزيك مي‌گذارم. به كارلا بروني كه مي‌رسم مي‌بندمش. بعد فكر مي‌كنم احمفانه است كه لابد چون 4-5 روز پيش كشف كرده‌ام اين همان معشوق آقاي نخست وزير است و زبانزد زردنويس‌ها، اينكار را كرده‌ام. خوب است همانطور نام‌ها را به خاطر نسپارم.

سكوت مي‌كنم. و اتفاق خوبي مي‌افتد. خيلي تصادفي به سرم مي‌زند آني هال وودي آلن را ببينم. 

۱۳۸۷/۰۴/۰۹

مرگ

اگر انسان را يك سيستم فرض كنيم، علائم پيري به مثابه‌ي خرابي سيستم است.

ماشين‌ها پير كه مي‌شوند دفعات خرابي‌شان زياد مي‌شود. با افزايش طول عمر ماشين اگر ماشين به درستي طراحي شده باشد يعني نقص طراحي نداشته باشد، تعداد خرابي‌هايش در هر دوره (ماه مثلا) به طور خطي زياد مي‌شود. اگر نقص طراحي داشته باشد، يا اگر طراحي شده باشد كه روزي بميرد، رشد تعداد خرابي‌هايش نمايي خواهد بود. اين مستقل از ميزان پيچيدگي سيستم است.

در مورد انسان متاسفانه حالت دوم صادق است. با بالا رفتن سن احتمال خرابي (بيماري) به طور نمايي بالا مي‌رود. ما برنامه‌ريزي شده‌ايم براي مرگ. شبيه بودن علائم پيري در همه‌ي آدم‌ها هم اين را تاييد مي‌كند. يعني حتا اگر از حوادث جان به در بريم، هر يك از ما نقص ژنتيكي دارد كه بالاخره مرگش را رقم خواهد زد.

براي پيدا كردن اين نقص‌ها كافي است نگاهي به علت مرگ درگذشتگان خانواده بياندازيد.

۱۳۸۷/۰۳/۳۱

راهنماي انتخاب كولر گازي اسپليت (دو تكه)

اگر در يك منطقه‌ي گرمسيري يا بسيار مرطوب زندگي مي‌كنيد، استفاده از كولر گازي يكي از انتخاب‌هاي معمول براي بهبود كيفيت هوا است. همان‌طور كه در پست بازسازي گفتم، شخصا وقتي بازار ايران و كاتالوگ‌هاي سازندگان را بررسي كردم، اطلاعات فني فروشنده‌ها و حتا سازندگان و تكنيسين‌ها بسيار مغشوش و ناقص بود. بنابراين نتيجه‌ي بررسي محصولات و فناوري‌هاي موجود را اينجا مي‌نويسم، شايد به درد كسي بخورد.

پارامتر‌هاي مهم در انتخاب كولر

1. برآورد ظرفيت مناسب مهمترين عامل، مساحت فضاي محصوري است كه قرار است كولر شما آن را خنك كند. ظرفيت خنك كنندگي كولرهاي گازي معمولا با BTU (و گاهي با كيلووات) سنجيده مي‌شود. روش‌هاي متعددي براي محاسبه‌ي ظرفيت وجود دارد. اين يك روش ساده و اين يكي يك روش دقيق‌تر است.

سازنده‌ها معمولا ظرفيت خنك كنندگي كولر را در دماي متعارفي (25 درجه سانتيگراد) قيد مي‌كنند. توجه كنيد كه هرچه دماي هواي محيط بيرون بالاتر باشد، ظرفيت خنك كنندگي كولر شما كم‌تر مي‌شود.
استفاده از تجارب ديگران در محيط‌هاي مشابه بسيار كارساز است.

2. نوع كمپرسور كمپرسور مهمترين قسمت كولر است. در حال حاضر سه تكنولوژي براي ساخت كمپرسور به كار مي‌رود. جدول زير ويژ‌گي‌هاي هريك را نشان مي‌دهد:

نوع كمپرسور تحمل حرارت مصرف برق ميزان سر و صدا توان
پيستوني (reciprocal) +++++ + + كم و متوسط
اسكرول (scroll) ++++++ ++++ +++++ بالا
روتاري (موشكي) ++ ++++++ ++++++ كم تا زياد

نتيجه مي‌گيريم:

- اگر در يك منطقه‌ي گرمسيري زندگي مي‌كنيد و به توان خنك كنندگي بالا (بيش از 24000btu) نياز داريد، كمپرسورهاي اسكرول بهترين انتخاب هستند.
- اگر در يك منطقه‌ي گرمسيري زندگي مي‌كنيد و به توان خنك كنندگي بالا (بيش از 24000btu) نياز نداريد، كمپرسورهاي پيستوني بهترين انتخاب هستند. چنانچه كولر را در محلي نصب مي‌كنيد كه تابش مستقيم آفتاب ندارد و هوا بخوبي در آن جريان دارد، كمپرسورهاي روتاري (از نوع تروپيكال) گزينه‌ي مناسبي هستند.
- اگر در يك منطقه‌ي معتدل مرطوب زندگي مي‌كنيد، كمپرسورهاي روتاري گزينه‌ي مناسبند.

 

3. برند و كشور سازنده‌ي كولر  سراغ برند‌هايي برويد كه امتحان خود را پس داده‌اند.

4. برند و كشور سازنده‌ي كمپرسور كولر اين يكي به اندازه‌ي قبلي مهم است. آمريكا و آلمان از خوشنام‌ها هستند. هر چند طولي نمي‌كشد كه بيشتر ظرفيت توليدشان را به خاورميانه (مصر و عربستان و امارات) و آسياي جنوب شرقي منتقل كنند.

5. گارانتي معتبر و خدمات پس از فروش بي‌نياز از توضيح. مطمئن شويد شركت معتبري كولر شما را ضمانت مي‌كند و در شهرتان نماينده‌ي خدمات پس از فروش دارد.

6. ويژگي‌ها و امكانات جانبي كولرهاي اسپليت غالبا ويژگي‌ها و امكانات جانبي متنوعي دارند. مثلا مي‌توانند دماي محيط را وقتي كه به خواب مي‌رويد كم كم بالا بياورند تا صبح به راحتي از رختخواب كنده شويد. فيلترهاي گوناگون دارند كه گرد و غبار و باكتري محيط را حذف مي‌كنند. به هوا ازن مي‌زنند تا به آن طراوت هواي پس از باران بدهد و ...

10 نمونه از دانش غلط

 

1- زنان به طور بيولوژيكي در رياضيات و تجسم فضايي از مردان پائين‌ترند. - از لحاظ آماري، متوسط نمرات رياضي زنان و مردان بسيار نزديك به هم است، از دبيرستان تا دوره‌ي دكتري. هر چند تعداد مردان در اين كلاس‌ها بيشتر از زنان است.

2- مو و ناخن پس از مرگ به رشد خود ادامه مي‌دهند. - مو و ناخن به هيچ وجه پس از مرگ فرد رشد نمي‌كنند. اين توهم ناشي از آن است كه پوست خشك مي‌شود در اطراف ريشه‌ي مو و ناخن چروك برمي‌دارد كه باعث مي‌شود مو و ناخن درازتر به نظر برسند.

3- ورزش به تنهايي باعث طول عمر مي‌شود. - ورزش كيفيت زندگي و توانايي بدن شما را بهبود مي‌دهد، اما ثابت نشده است كه طول عمر را افزايش مي‌دهد. ليكن عادت به خوردن غذاهاي سالم طول عمر را افزايش مي‌دهد.

4- نظريه‌ي ريسمان (String Theory) - هيچ اثباتي وجود ندارد كه نظريه‌ي ريسمان در جهان واقعي مصداق داشته باشد.

5- IQ شاخص كاملي براي اندازه‌گيري هوش‌مندي است. - آزمون‌هاي IQ تنها يكي از چندين روش (ناقص) اندازه‌گيري هوش انسان هستند. اين آزمون‌ها خلاقيت، مهارت‌هاي اجتماعي، خرد كلي، استعداد‌هاي اكتسابي و ديگر پارامترهايي را كه عامه‌ي مردم به عنوان شاخص هوشمندي مي‌شناسند اندازه‌گيري نمي‌كنند.

6- سبزيجات خام هميشه سالم‌تر هستند. - پختن انواع خاصي از سبزيجات مانند پياز و سير در واقع منجر به افزايش تنوع و توانايي مواد مغزي آن مي‌شود. به علاوه، پختن سبزيجات امكان آلودگي ميكروبي آن‌ها را رفع مي‌كند.

7- سس فلفل باعث سرطان معده مي‌شود. - درواقع پژوهش‌گران دريافته‌اند كه سس تند فلفل مي‌تواند به مبارزه با رشد سلول‌هاي سرطاني كمك كند.

8- شنا در استخرهاي كلردار، بهداشتي است. - ميزان كلر در بيشتر استخرها به اندازه‌اي نيست كه به شناگر آسيب برساند. با اين حال اگر كسي پيوسته از اين استخرها استفاده كند براي چشم و پوستش زيان‌آور است. استخرهاي آب شور طبيعي از اين نظر بسيار سالم تر هستند.

9- تخم مرغ براي سلامتي مضر است. - تخم مرغ غذايي است كه بايد مرتبا و با ميانه‌روي بخوريد. تخم مرغ يك منبع  از مواد مغذي ضروري و نيز سرشار از پروتئين است. اما به خاطر ميزان بالاي كلسترولش نبايد بيش از يكي دوتا در روز مصرف شود.

10- تصاوير اسكن مغزي چيزهاي زيادي درباره‌ي ذهن نشان مي‌دهد. - درك عملكرد مغز با نگاه كردن به تصاوير اسكن مغزي مثل آن است كه بخواهيد درباره‌ي يك مسئله‌ي نرم افزاري با نگاه كردن به درون كيس كامپيوتر قضاوت كنيد. ممكن است بتوانيد محل هارد ديسك را تشخيص دهيد اما هرگز نخواهيد فهميد در آن چه هست. اسكن‌هاي مغزي براي تشخيص ناهنجاري‌هاي فيزيكي فاحش مفيد هستند. حتا بيماري‌هاي نظير آلزايمر را در مراحل اوليه نمي‌توان با اسكن مغزي تشخيص داد.

 

ترجمه‌ي آزاد از اين فهرست مفصل‌تر :

60 Popular Pieces of False Knowledge

۱۳۸۷/۰۳/۱۶

گزيده‌اي از وبلاگ قديمي ملت ايران


يك خوبي داشتن وبلاگ آن است كه آدم با مرور چيزهايي كه در گذشته نوشته، مي‌فهمد كه چقدر تغيير كرده (يا نكرده). ديروز اتفاقي مجموعه قوانين مجلس شورا را در سايت مجلس ديدم. انقدر كه حوصله كردم ورقش بزنم، قوانين جالب را انتخاب كردم. فكر كنيد ملت ايران از 102 سال پيش وبلاگي داشته و تصميم‌هاي مهمّش را در آن مي‌نوشته است. بياييد با هم بخوانيم:

آيا ده را با مردمانش فروختند؟

قانون فروش رحبه و غبيرا - 09/07/1294
‌ماده واحده - وزارت ماليه مجاز است شش دانگ قريه رحبه و دو دانگ از قريه غبيرا خالصجات واقعه در كرمان را در مقابل چهار هزار تومان به متصرفين حاليه آن واگذار نمايد.

ترياك بكشيد، سوخته نكشيد. ترانزيت بلامانع است.

قانون تحديد ترياك - 23/12/1289
‌ماده اول - از تاريخ وضع اين قانون از هر مثقال ترياك ماليده سيصد دينار ماليات دريافت مي‌شود.
‌ماده دوم - محض جلوگيري از مضار استعمال شيره سوخته ترياك اولاً در تمام نقاط مملكت كليه سوخته ترياك به مأمورين وزارت ماليه تسليم‌مي‌شود كه ضبط نمايند و فقط به عنوان حق‌الزحمه براي هر مثقال سه شاهي به كساني كه سوخته را به مأمورين مزبور تسليم مي‌نمايند داده مي‌شود [...]
‌ماده پنجم - ترياكي كه به عنوان تجارت از مملكت خارج مي‌شود از اداي اين ماليات معاف خواهد بود.

براي يتيم‌هاي ميرپنچه چكار كنيم؟

‌قانون متمم بودجه سال 1313 مملكتي - 26/12/1312
ماده 8 - ‌وزارت ماليه مجاز است از ابتداي سنه 1312 ماهي پانصد ريال شهريه درباره هفت نفر ورثه مرحوم ميرزاحسنخان ميرپنجه (‌امنع‌الدوله سابق) بالسويه به اولاد ذكور تا سن بيست و پنج سالگي و اناث مادام كه شوهر اختيار نكرده‌اند بپردازد.

تلگراف فارسي ارزان‌تر از لاتين

قانون تعرفه مخابرات تلگرافي - 02/04/1290
‌ماده 1 - قيمت مخابرات تلگرافي در تمام خاك ايران به خط فارسي تا ده كلمه اول دو هزار و ده شاهي و بعد هر كلمه پنج شاهي است.
‌ماده 11 - قيمت مخابرات تلگرافي به خط لاتين به هر زباني كه باشد در داخله مملكت تا ده كلمه اول سه هزار و ده شاهي است و بعد هر كلمه‌هفت شاهي است و در صورتي كه عده كلمات معلوم نباشد هر دوازده حرف يك كلمه محسوب خواهد شد.

دولت با نمك

قانون انحصار نمك - 24/12/1288
‌ماده 1 - انحصار استخراج و فروش نمك در سر معادن اعم از سنگي و آبي در كليه ممالك محروسه ايران با دولت است.
‌‌ماده 8 - براي جلوگيري از ترقي قيمت نمك وزارت فوائد عامه در نقاطي كه صلاح مي‌داند تأسيس انبار براي ذخيره داشتن نمك خواهد نمود.

روده مال دولت است

قانون راجع به روده - 08/02/1289
‌ماده اول - روده و كپون و زه متصل به روده كليه ذبايح در تمام مملكت به عنوان ماليات متعلق به دولت است.
‌ماده دوم - هر گاه محقق شود كه كسي بدون اجازه دولت روده و كپون و زه فروخته است نصف قيمت از فروشنده دريافت خواهد شد.
‌ماده سوم - كساني كه براي مصارف داخلي روده و زه و كپون لازم داشته باشند در ابتياع حق تقدم بر ساير مشتريان دارند و فقط به صنف زهتاب دو‌ثلث از قيمت عادله تخفيف داده مي‌شود.

يك طرح جسورانه

قانون امتياز تأسيس سيم نقاله - 04/08/1290
‌ماده اول - امتياز تأسيس سيم نقاله مطابق مواد ذيل از كهريزك به تهران و از تهران به اوشان به شركت قندسازي داده مي‌شود.
‌ماده دوم - شركت قندسازي مي‌تواند در موقع لزوم از مركز (‌اوشان) رشته سيم نقاله خود را تا به هر يك از معادن ذغال سنگ كه مي‌تواند از براي‌خود در حدود لار و رودبار تهيه نمايد (‌و نيز از مركز كهريزك از براي حمل چغندر كه مي‌تواند در ورامين و شهريار تهيه كند) پس از اجازه وزارت فوايد‌عامه امتداد دهد.
‌ماده سوم - مدت اين امتياز از تاريخ امضاء پنجاه سال شمسي است.

Wanted: Dead or Alive

قانون در باب اعدام محمدعلي ميرزا و برادران - 06/05/1290
‌ماده اول- چون محمدعلي ميرزاي مخلوع مفسدفي‌الارض و دفع آن واجب است هيأت دولت مجاز است يكصد هزار تومان به اعدام‌كننده يا‌دستگيركننده محمدعلي ميرزا و يا ورثه آنان بپردازد.
‌ماده دوم - وزارت جنگ مجاز است مبلغ بيست و پنج هزار تومان به خود و يا وراث دستگيركننده و يا اعدام‌كننده سالارالدوله و مبلغ بيست و پنج‌هزار تومان به خود يا وراث دستگيركننده و يا اعدام‌كننده شعاع‌السلطنه بپردازد.

بريد و دريد و شكست و ببست

قانون حكومت نظامي - 27/04/1290
‌ماده 2 - بايد محاكم نظامي موقتي تشكيل داده شود كه با سرعت و شدت در تقصيرات و اقداماتي كه بر ضد امنيت و آسايش عمومي است‌رسيدگي نمايند.
‌ماده 4 - اشخاصي كه عملاً بر ضد دولت مشروطه و امنيت و آسايش عمومي اقدام و خيانت آنها مدلل شده باشد محكوم به قتل خواهند بود.
‌ماده 5 - اشخاصي كه سوء ظن مخالفت با دولت مشروطه و امنيت و انتظام عمومي در حق آنها بشود قوه مجريه حق توقيف آنان را خواهد داشت‌و پس از توقيف به استنطاق آنان شروع مي‌شود هر گاه در استنطاق سوء ظن به كلي رفع نشود شخص مظنون در توقيف باقي و بعد از اختتام حكومت‌نظامي به عدليه تسليم خواهد شد.
‌ماده 7 - مأموريني كه تأمين شهر به عهده آنان واگذار است در صورت سوء‌ظن حق دخول به منازل و اجراي تحقيقات خواهند داشت در صورت‌مقاومت و مخالفت جبراً مي‌توانند داخل شوند و مخالف و مقاوم قهراً دستگير و موافق حكم محكمه نظامي قوياً سياست خواهد شد.
‌ماده 8 - روزنامه‌جات و مطبوعات اگر بر ضد اقدامات دولت انتشاراتي به طبع رسانند نمرات روزنامه و اداره روزنامه توقيف خواهد شد در صورتي‌كه تحريك به ضديت دولت شده باشد متصديان يا مديران آنها موافق حكم محكمه نظامي مجازات خواهند شد. 

عوارض حمل و نقل براي واكسيناسيون

‌قانون راجع به حفظ الصحه و آبله‌كوبي - 16/08/1289
‌ماده اول - از ماليات وسايط نقليه توماني يك قران براي اصلاح امور حفظ‌الصحه و بالخاصه تعميم آبله‌كوبي و تقسيم سرم گلو درد ديفتري به طور‌مجاني تخصيص مي‌شود.

كارمندان دولت بايد لباس ايراني بپوشند

قانون استعمال البسه وطني - 29/11/1301
‌ماده 1 - دولت مكلف است كليه لباسهايي كه براي مستخدمين لشگري و كشوري تهيه مي‌نمايد از مصنوعات و منسوجات ايران باشد.
‌ماده 2 - عموم وزراء و نمايندگان مجلس شوراي ملي و معاونين و ولات و حكام و قضات عدليه و كليه مستخدميني كه مشمول قانون استخدام‌مي‌باشند و نيز مستخدميني كه از طرف دولت به ايشان لباس داده شده در موقع اشتغال به خدمت رسمي مكلفند البسه ظاهري خود را از مصنوعات و‌منسوجات ايران قرار دهند.
‌ماده 3 - جزاي متخلف از اين قانون در شش ماه اول از قرار هر يك روز تخلف كسر صد نيم حقوق ماهانه و پس از آن كسر صد يك حقوق ماهانه است.

حواستان باشد

قانون راجع به نظارت مطبوعات - 10/08/1301
‌ماده اول - چون مطابق اصل بيستم متمم قانون اساسي عامه مطبوعات به غير از كتب ضلال و مواد مضره به دين اسلام آزاد و مميزي فقط در مورد‌كتب ضلال و مواد مضره به دين اسلام ممنوع نيست.
عموم مديران جرايد و يا مجلات و ارباب مطابع بايد ملتزم شوند كه هر وقت به خواهند در امور‌ مربوطه به دين اسلام و مذهب اصولاً و فروعاً انشاء و يا نقلاً ولو هزلاً چيزي طبع كنند قبلاً به ناظر شرعيات كه خبرويت او به توسط دو نفر مجتهد‌جامع‌الشرايط تصديق و از طرف وزارت معارف در تهران و در هر يك از مراكز ايالات و ولايات معرفي شده باشد مراجعه نمايند تا مداقه نموده پس از‌آن كه عدم مضر بودن آن به دين اسلامي و مذهب كتباً تصديق شد طبع و نشر كنند.
‌ماده دوم - هر گاه يكي از مديران جرايد و يا مجلات و يا ارباب مطابع و يا ديگري از مفاد ماده فوق تخلف نمود مدعي‌العموم و يا مدعي خصوصي قضيه را به ناظر شرعيات قانوني و يا مجتهد عادل مسلم رجوع مي‌نمايد بعد از تصديق كتبي مشاراليه به مضر بودن به فوريت اوراق منتشره جمع‌آوري و توقيف شده مدير و نويسنده و طبع‌كننده مستنداً به تشخيص ناظر شرعيات و يا مجتهد عادل مسلم مطابق قانون مطبوعات مجازات خواهد شد.

انتخاب نشوندگان - انتخاب نكنندگان

قانون انتخابات مجلس شوراي ملي - 29/07/1290
‌فصل دوم، ‌شرايط انتخاب‌كنندگان
‌ماده 4 - كساني كه از حق انتخاب كردن محرومند:
‌اول - نسوان
‌دوم - كساني كه خارج از رشد و آنها كه در تحت قيمومت شرعي هستند.
‌سوم - تبعه خارجه.
‌چهارم - اشخاصي كه خروجشان از دين حنيف اسلام در حضور يكي از حكام شرع جامع‌الشرايط به ثبوت رسيده باشد.
‌پنجم - اشخاصي كه كمتر از بيست سال دارند.
‌ششم - ورشكستگان به تقصير.
‌هفتم - متكديان و اشخاصي كه به وسائل بي‌شرفانه تحصيل معاش مي‌نمايند.
‌هشتم - مرتكبين قتل و سرقت و ساير مقصريني كه مستوجب حدود قانوني اسلامي شده‌اند.
‌نهم - مقصرين سياسي كه بر ضد اساس حكومت ملي و استقلال مملكت قيام و اقدام كرده‌اند.
‌ماده 5 - كساني به واسطه شغل و مقام خود از انتخاب كردن محرومند:
‌اول - اهل نظام بري و بحري به استثناي صاحب‌منصبان افتخاري.
‌دوم - صاحب‌منصبان و اجزاي امنيه و نظميه در محل خدمت.
‌فصل سوم
‌شرايط انتخاب‌شوندگان
‌ماده 7 - اشخاصي كه از انتخاب شدن محرومند:
‌اول - شاهزادگان بلافصل (‌ابناء و اخوان و اعمام پادشاه).
‌دوم - نسوان.
‌سوم - تبعه خارجه.
‌چهارم - مستخدمين امنيه و نظميه و اهل نظام بري و بحري به استثناي صاحب‌منصبان افتخاري.
‌پنجم - حكام كل و جزو و معاونين ايشان در قلمرو مأموريت خود.
‌تبصره - ساير مستخدمين دولتي قابل انتخاب هستند به شرط آنكه پس از انتخاب براي مدت نمايندگي از شغل خود استعفاء دهند.
‌ششم - ورشكستگان به تقصير.
‌هفتم - مرتكبين قتل و سرقت و ساير مقصريني كه مستوجب حدود قانوني اسلامي شده‌اند.
‌هشتم - متجاهرين به فسق و اشخاصي كه فساد عقيده ديني و خروجشان از دين حنيف اسلام در نزديكي از حكام شرع جامع‌الشرائط ثابت و يا به‌شياع رسيده باشد.
‌نهم - مقصرين سياسي كه بر ضد اساس حكومت ملي و استقلال مملكت قيام و اقدام كرده‌اند.

استخدام مي‌نمايد

قانون استخدام پنج نفر مستخدمين آمريكايي - 13/11/1289
‌به شرح ذيل تصويب شده است:
‌يك نفر خزانه‌دار با دو هزار ليره انگليسي حقوق ساليانه و مخارج مسافرت خود و فاميلش.
‌يك نفر مفتش براي تنسيق ولايات با حقوق 5000 دلار ساليانه.
‌يك نفر محاسب به جهت معاونت اداره خزانه 4000 دلار ساليانه.
‌يك نفر مدير اداره براي ماليات مستقيم 6000 دلار ساليانه.
‌يك نفر مفتش براي معاونت مدير ماليات مستقيم 3000 دلار ساليانه.

هيات منصفه براي جرم سياسي نيست

قانون موقت هيأت منصفه - 10/09/1301
‌ماده اول - از تاريخ تصويب اين قانون تا اول حمل 1302 تعيين هيأت منصفه به طريق ذيل خواهد بود:
‌محكمه [...] از ميان اشخاصي كه در موقع انتخابات يكي از دو دوره اخيره مجلس شوراي‌ملي نسبتاً حائز اكثريت بوده [اند ..] يك صد نفر را با رعايت اقامت آنها در مقر ‌محكمه منصفه معين مي‌نمايد [...] در مورد هر محاكمه، در جلسه علني با حضور مدعي‌العموم آن محكمه پنج نفر را به سمت عضويت اصلي و سه نفر را به سمت عضويت علي‌البدل هيأت‌مصنفه از ميان يك صد نفر مذكور به حكم قرعه معين مي‌نمايد.
‌ماده سوم - محكمه منصفه كه از محكمه جنايي عمومي و از اعضاء هيأت منصفه تشكيل مي‌شود مطابق مقررات قانون موقت اصول محاكمات جزا‌رسيدگي نموده و فوراً پس از اعلان ختم محاكمه و قبل از تفرق اعضاء مشورت كرده رأي خود را در مجرميت و تشخيص جرم و يا عدم مجرميت متهم به اكثريت آراء معين مي‌نمايد ولي صدور حكم خواه بر تبرئه و خواه بر تعيين مجازات مطابق قانون مطبوعات فقط با قضات خواهد بود و در صورت‌تساوي آراء رأيي كه بر له متهم است به منزله اكثريت بوده و حكم قضات بر طبق آن صادر خواهد شد.
‌ماده چهارم - متهمين به تقصيرات سياسي مشمول اين قانون نخواهند بود.

سيستم متريكي كه منسوخ شد

قانون اوزان و مقياسها 10/3/1304
‌ماده اول - اوزان و مقياسهاي رسمي مملكت ايران از تاريخ اعلان اين قانون از طرف دولت مطابق اصول متري بوده و از روي متر و كيلو گرام و ليتر كميسيون بين‌المللي متر تنظيم يافته و واحد آنها از قرار ذيل است:
گز مساوي به يك متر
درم مساوي به يك گرام
پيمانه مساوي به يك ليتر
‌ماده دهم - دولت مكلف است كه اوزان فلزي را كه در مملكت تا تاريخ اجراي آن قانون موجود است در عوض اوزان جديد از همان فلز با كسر سه‌عشر از وزن قبول نمايد.
‌جدول نمره 1
1- ‌ضميمه قانون اوزان و مقياسها
‌مقياسهاي طول
‌واحد مقياس
‌گز مساوي يك متر
اجزاء                                             اضعاف
---------------------------------        ----------------------------------------
‌گره: ده يك گز = يك دسيمتر              ميل: هزار گز = يك كيلومتر
‌بهره: صد يك گز = يك سانتيمتر         فرسنگ: ده هزار گز = يك مير يا متر
‌مو: هزار يك گز = يك ميليمتر
2 - مقياسهاي سطح
‌واحد مقياس
‌گز مربع مساوي يك متر مربع
اجزاء                                             اضعاف
---------------------------------     ----------------------------------------
‌گره مربع: = يك دسيمتر مربع        قفيز: صد گز مربع = يك دكامتر مربع
‌بهر مربع: = يك سانتيمتر مربع      جريب: ده هزار گز مربع = هكتار
‌موي مربع: = يك ميليمتر مربع      ميل مربع: يك ميليون گز مربع = يك كيلو متر مربع
‌تبصره - در اضعاف مقياس سطح مقصود از گز مربع همه جا همان است كه در عرف عامه (‌ذرع مضروب) مي‌نامند.
4 - مقياسهاي حجم
‌واحد مقياس
‌گز مكعب مساوي يك متر مكعب
اجزاء                                             اضعاف
---------------------------------     ----------------------------------------
‌گره مكعب: مساوي يك دسيمتر مكعب      
پيمانه: مساوي يك ليتر
‌بهر مكعب: مساوي يك سانتيمتر مكعب
‌موي مكعب: مساوي يك ميليمتر مكعب
3 - مقياسهاي وزن
‌واحد مقياس
‌درم مساوي يك گرم
اجزاء                                            اضعاف
----------------------------------       ------------------
‌نخود: ده يك درم                            مثقال: ده درم
‌ارزن: صد يك درم                            سير: صد درم
‌خردل: هزار يك درم                         سنگ: هزار درم

ماجراي سرهنگ و سربازي كه با دو خانم محترم همسفر بودند

اين فيلم كوتاه را ببينيد:

 

اين يك جوك قديمي است كه احسان اماني آن را تصوير كرده. ايده‌ي جالبي است اگر روزي يك سايت داشته باشيم پر از فيلم‌هاي كوتاه ايراني كه از روي همين جوك‌هاي بي‌نشاني درست شده باشند كه ملت براي هم تعريف مي‌كنند. هر فيلم در حداكثر 100 ثانيه.

۱۳۸۷/۰۳/۱۵

گزارش بازسازي

يك ماهي است شروع كرده‌ام به بازسازي خانه. چشمتان روزگار بد نبيند. يك پروژه‌ي كامل تعريف كردم و به خيال خودم سعي كرده بودم همه‌ي فعاليت‌ها، منابع، هزينه‌ها و زمان‌بندي‌ها را پيش بيني كنم.
بعد از حدود 25 سال، دوباره و بطور انبوه با خيل كارگر و بنا و انواع تكنيسين ساختمان و تاسيسات و فروشنده مستقيم سر و كار پيدا كردم، همه از بهترين‌هايي كه دوستان معرفي كرده‌بودند. بعضي از مشاهدات و نتايجي كه ممكن است به درد كسي بخورد را اينجا مي‌نويسم.

- تقريبا همه‌ي تكنسين‌هايي كه در اين مدت برايم كار كردند درك درستي از اندازه‌گيري نداشتند. هرگز به اندازه‌هايي كه مي‌دهند نمي‌توان اعتماد كرد. مساحت يك ديوار، قطر يك سوراخ، طول يك سيم، حتا تعداد كليدهاي برق مورد نياز همه با خطاي بالاي 15% همراه بود.
به اين اضافه كنيد خطاي تخمين زمان را. هر زماني را كه مي‌دادند بايد دست كم در 1.5 ضرب كرد. به علاوه‌ي بدقولي. اين را هم بگويم كه معمولا وقتي از آنها زمان تخميني كار را مي‌پرسي، از قيافه‌شان ميفهمي كه انگار با سؤال عجيبي روبرو شده‌اند. جواب‌هاي اول‌شان هم از جنس زمان نيست: تمومش مي‌كنيم - هر چه زودتر - معلوم نمي‌كنه - تا ببيني چي پيش مياد ...

- بيشترشان تحصيلات ديپلم يا فوق ديپلم داشتند. البته كاملا بي‌ربط و نامرتبط. بنّا با ديپلم ادبيات، نظافتچي با ديپلم كامپيوتر، جوشكار با فوق ديپلم مخابرات، ...
با اين‌حال بهره‌ي هوشي‌شان باعث مي‌شد ناخواسته اتفاقاتي درست كنند كه ياد انيميشن پت و مت بيافتيد. آقاي بنّا قرار بود چارپايه‌اي را از يك پنجره ببرد توي نورگير و آنجا تعميراتي انجام دهد. بعد چارپايه را خارج كند و جاي پنجره را ديوار بكشد. صبح با اين توضيح تركش كردم و رفتم سر كار. دو سه ساعت بعد تماس گرفت كه: مهندس ديوار را كشيدم، حالا چطور چارپايه را ببرم تو؟ اين را كاملا جدي مي‌پرسيد.

- همراه هيچ‌كدامشان قلم و كاغذ يا هر ابزار ديگري براي نوشتن نديدم. وقتي خيلي مجبور بودند به حافظه‌شان تكيه نكنند، از من قلم و كاغذ مي‌خواستند.

- دشوارترين قسمت معامله، چانه زني است. وقت و انرژي زيادي مي‌برد. قيمت اوليه را معمولا به راحتي مي‌توان و بايد در 50 يا 60 درصد ضرب كرد. به هرحال چه اين كار را بكنيد يا نه، آخر كار دبه در مي‌آورند و پول بيشتري مي‌خواهند.

- اطلاعات فني فروشندگان درباره‌ي كالاهايي كه مي‌فروشند بسيار اندك، مخدوش و ضد و نقيض است. شايد آن قسمت از مطالعاتم براي خريد اقلام عمده را كه اطلاعات اندكي در اينترنت يا بازار دارند همين‌جا منتشر كنم.

- اغلب مايلند سليقه‌ي خودشان را به طرح قبلي شما تحميل كنند. هم جايي كه صرفا سليقه‌ي فرهنگي خودشان است و هم وقتي چنين تغييري به سودشان باشد.

***

بدقولي نصاب باعث شد جوشكاري را دوباره تجربه كنم، تقريبا بعد از بيست و سه سال. اين كار را دوست دارم. تنها كار تكراري‌يي كه دير از آن خسته مي‌شوم. ايجاد يك قوس الكتريكي، هدايت مذاب در نقطه‌ي جوش و هدايت آن. نوجوان كه بودم با يك موتورجوش و دو الكترود گرافيتي (از مغز باطري راديو) يك چراغ فانوس دريايي درست كردم كه تمام محله را روشن مي‌كرد. البته پول برقش كه آمد از روشن كردنش پشيمان شدم.

باز هم مي‌نويسم از اين.

۱۳۸۷/۰۲/۰۵

پليس راه‌نماي ايستاده

هر روز مي‌بينمش. گاهي روزي دوبار. طوري ايستاده است كه موضوع هيچ‌كس نيست.

دستش را را براي راهنمايي اتومبيل‌ها در هوا نمي‌كشد. اين روزها البته بيشتر پليس‌ها اين كار را نمي‌كنند. فقط گاهي سرش را تكان مي‌دهد. يعني مثلا "موافقم، بريد".

چراغ قرمزش از آنها است كه بيخودي طولاني است. 60 ثانيه انتظار وقتي كه با عجله به طرف محل كار مي‌روي. گاهي پشت چراغ قرمز كه ايستاده‌ايم، راننده‌ي كم حوصله‌اي گاز مي‌دهد و از چراغ رد مي‌شود. يك دوثانيه‌اي با نگاهش خودروي خاطي را تعقيب مي‌كند. بعد برمي‌گردد و به ما نگاه مي‌كند. يعني "شما صبر كنيد". چارپنج ثانيه بعد انگار كار مهمي يادش افتاده باشد، قلم و كاغذش را بالا مي‌آورد و مي‌خواهد چيزي بنويسد. اما بلافاصله بي‌حوصلگي‌ش غلبه مي‌كند. يك دستش قلم را و دست ديگرش كاغذ را پشتش پنهان مي‌كند.
شرط مي‌بندم آدم شاعر مسلكي باشد. فكر نكنيد يك آدم معمولي است. ابدا. يك بار ديدم با چه لبخندگرمي به كودكان روزنامه‌فروش نگاه مي‌كرد. پسربچه‌هاي روزنامه‌فروش، روزنامه‌هاي اضافي‌شان را پاي سايبانش انبار كرده‌اند. جاي امني است.

گاهي دارد براي خودش روي كاغذ مقوائيش چيز مي‌نويسد. انگار وبلاگي كه وسط چارراه توليد مي‌شود. دور و برش اتفاق مهمي نمي‌افتد. تصادف هم نمي‌شود.

پشت به ماشين‌هاي متوقف مي‌ايستد. خودش را به بي‌تفاوتي زده اما هر 75 ثانيه به صداي راديو يا پخش يا گفتگوي داخل نزديكترين خودرو گوش مي‌دهد. روزي 8 يا 12 ساعت. بيشتر وقت‌ها يك دو قدم دورتر از سايبانش مي‌ايستد. بي‌تفاوت، حتا به آفتاب.

ارتباط ما در همين حد است.

۱۳۸۷/۰۱/۲۵

يك حمومي من بسازم، چل ستون، چل پنجره

 

از خير جابجايي گذشتم و دارم براي بازسازي خانه نقشه مي‌كشم. بعد از گرفتن نظر از دوستان صاحبنظر و مراجعه به تامين كنندگان محصولات ساختماني از همه رقم و مايوس شدن از طرح‌هاي بي‌تناسب و شلوغشان، طبق معمول رفتم سراغ اينترنت.

يك سايت خوشگلي پيداكردم به نام TRENDIR. يك ساعتي تويش گرديدم و همه‌ي صفحه‌هايش را ديدم. كيف كردم و كمي بعد فراموشش كردم. اما امشب حيفم آمد به شما معرفيش نكنم. اگر از مرفهان بي‌درد هستيد و نمي‌دانيد با پول‌هاي اضافي‌تان چكار كنيد، ايده‌هاي خوبي دارد. اگر هم  مثل من با تماشاكردن زيبايي سير مي‌شويد مي‌رويد سراغ يك بازي ديگر، طرح‌هاي قشنگي در آن خواهيد يافت.

yomei-wall-unit

freelinewovenfurniture1

 maseckitchenwind

hatgrand3233

aussto281

usona-home-dordoni-gazebo

۱۳۸۷/۰۱/۲۱

هديه‌هاي در راه

 

- يك شيشه‌ي 250cc عطر با بوي خالص سدر (+)

- يك چشم‌بند نرم و سياه و كمي خنك كه هيچ نوري را نمي‌گذراند

- يك دستگاه دوربين SLR كه در ستاره‌تاب شب از گياهي ريزنقش عكس بگيرد

- يك شركت حمل و نقل كه وقتي خانه نيستيم اثاث‌مان را بسته بندي كند و ببرد به خانه‌ي جديد و مثل اولش بچيند

- يك كتاب قصه كه در كودكي گم كردم. دست دوم، با جلد پاره

- DVD همه‌ي نمايش‌هايي كه ديدم و خوشم آمد و كسي به صرافت ضبط‌شان نبود (اين يكي را براي هديه دادن مي‌خواهم)

- يك ننو كه به دقت و از الياف مرغوب و محكم بافته شده. به همراه دو درخت نارگيل در دو طرف و يك ساحل شني در جزيره‌اي مرجاني (+)

- دعوت به يك عروسي روستايي در دشت. كردستان يا چارمحال. يا جاي ديگر

- يك سيگار پيرمرد پيچ، بعد از سه چار روز بيابان‌گردي

- فراغتي كه بي/با نذر و نياز بنويسم

۱۳۸۷/۰۱/۱۴

چگونه از يك وبلاگ در بلاگر نسخه‌ي پشتيبان بگيريم؟ (راه آسان)

براي تهيه‌ي نسخه‌ي پشتيبان (backup يا مبادا) از وبلاگ‌هاي بلاگر، راه حل‌هاي زيادي وجود دارد. بنظرم آسان ترينش اين است:

1. در نشاني زير
http://pastoo.blogspot.com/search?updated-min=2001-01-01T00%3A00%3A00%2B03%3A30&updated-max=2009-01-01T00%3A00%3A00%2B03%3A30&max-results=200

  • به جاي pastoo نشاني وبلاگ عزيزتان را بگذاريد.
  • به جاي 01-01-2001 تاريخ اولين پست وبلاگ را بگذاريد (يا قبل‌تر).
  • به جاي 01-01-2009 تاريخ آخرين پست وبلاگ را بگذاريد (يا بعدتر).
  • به جاي عدد 200 تعداد پست‌هاي وبلاگ را بگذاريد (يا بيشتر).

حالا اين نشاني را به خورد مرورگرتان بدهيد. صفحه‌اي كه باز مي‌شود حاوي همه‌ي پست‌هاي وبلاگ است. با استفاده از گزينه‌هاي موجود در منوي File مرورگرتان، آن را ذخيره كنيد.
به همين سادگي

***

اگر دلتان خواست از كلمات وبلاگتان (يا وبلاگ مورد نظر) آمار بگيريد، ابزار TextSTAT را از اينجا دانلود كنيد و فايل پشتيبان را به آن بدهيد. اين نرم افزار مي‌تواند آمار كلمات بكار رفته در هر فايل متني را محاسبه كند و نتيجه را به شكل يك صفحه گسترده‌ي اكسل به شما بدهد. بعدش مي‌توانيد انواع اعجاز عددي را در نوشته‌هايتان كشف كنيد.



تكميلي: روش‌هاي ديگر تهيه‌ي نسخه‌ي پشتيبان را مي‌توانيد در اين پست RADICAL2 ببينيد.

۱۳۸۷/۰۱/۱۱

گيسويت را كه بافته؟

Gisoo

چلگرد - دهانه‌ي تونل كوهرنگ - شهريور 1386

پ.ن: در سايت بالاترين پرسه مي‌زدم، لينكي مرا به اينجا برد. خواندن عبارت زير در يك قصه توي آن صفحه مرا به ياد عكس بالا انداخت كه پارسال گرفته بودم.

"... و آن عرب دختر را به خانه خود برد، زن آن عرب به محض ديدن دختر واله حسن و جمال و شيفته گفتار و كمال او شد و مانند مادر مهربان برخاست ، و نوازشها كرده اراده نمود كه گيسوهاى او را شانه زده و ببافد، كه دختر ممانعت كرده و راضى نشد، و گفت : اين زلفها و گيسوان مرا مادرم شانه زده و بافته است ، هر وقت كه به آنها نگاه مى كنم ، مادرم به خاطرم مى آيد، و امشب بافته مادرم را بر هم نزن ."

و فكر كردم كه حسي كه يك دختر از بافته شدن گيسوانش مي‌برد، انحصاري است.

۱۳۸۷/۰۱/۰۷

حيوانات رنج و لذت را چگونه تجربه مي‌كنند؟

آيا ديگر حيوانات هم مانند ما از بازي كردن، موفق شدن و عشق‌بازي لذت مي‌برند؟ آيا جدا شدن از نزديكان رنجشان مي‌دهد؟

ديشب را به جستجوي اين سوال گذراندم. ببينيد چه پيدا كردم:

ژاك پنكسپ (Jaak Panksepp) در دهه‌ي 70 ميلادي مقادير اندكي داروي مخدر به حيوانات آزمايشگاهي خوراند و اثر آن را بر غريزه‌هاي اوليه نظير گرسنگي، ترس و خشم مشاهده كرد. آزمايش او به اين ترتيب بود: ابتدا توله سگ‌هايي را كه در هفته‌ي پنجم عمر خود بودند از مادرشان جدا كرد و ناله و بي‌قراري‌شان را مشاهده نمود. سپس مقاديري داروي مخدر به آنها خوراند. ناله‌ها و بي‌قراري‌ها متوقف شد. نتيجه گرفت: احساس دلبستگي به مادر را كه از قوي‌ترين و اساسي‌ترين عواطف است، مي‌توان با دستكاري شيميايي در مغز روشن يا خاموش كرد.
آزمايش‌هاي بعدي او نشان داد كه طيف گسترده‌اي از احساسات اجتماعي مثل ميل به تعامل با ديگران يا محبت مادري را مي‌توان با چنين دستكاري‌هايي تغيير داد. مثلا  با دادن مواد افيوني به يك پستاندار بسيار اجتماعي، مي‌توان آن را به موجودي تبديل كرد كه از تنهايي لذت مي‌برد.
پنكسپ سپس كنجكاو شد بداند اين تغييرات شيميايي در چه قسمتي از مغز اتفاق مي‌افتد. او بخش‌هاي مختلف مغز موش‌هاي آزمايشگاهي را با تكانه‌ي الكتريكي تحريك كرد و پس از سال‌ها آزمايش، دريافت كه احساسات اوليه در قسمتي از ميان‌مغز به نام periaqueductal gray يا PAG ايجاد مي‌شوند. اين قسمت در مغز تمام پستانداران وجود دارد. اين قسمت در تصوير زير كه نماي بالاي برشي از مغز را نشان مي‌دهد، با شماره‌ي 3 مشخص شده است.

Gray710

PAG در ايجاد بي‌حسي، رفتار تدافعي و رفتار تناسلي نقش دارد. مثلا تحريك جنسي پستاندار ماده باعث آزاد شدن نوعي هورمون استروژني در مغز مي‌شود .پيامي كه متعاقب آن به PAG مي‌رسد، سبب مي‌شود PAG تحريكات عصبي‌يي به نخاع ارسال كند. اين تحريكات به ماهيچه‌هاي اطراف ستون مهر‌ه‌ها منتقل مي‌شود و به آن‌ها فرمان مي‌دهد كه به سمت شكم خم شوند. يعني ستون مهره‌ها چنان خم مي‌شود كه قله‌ي انحناي آن به سمت شكم باشد. اين فرآيند كه آن را Lordosis behavior مي‌خوانند، شرايط مناسب براي آميزش را فراهم مي‌كند.

به نظر مي‌رسد ساز و كارهاي الكتروشيميايي انسان و ساير پستانداران در مورد احساس درد و لذت شبيه هم باشد. بنابراين بعيد نيست كه خود تجربه‌ي احساس درد يا لذت هم مشابه باشد. همچنين پستانداران هم مانند انسان قادر به ثبت و يادآوري احساسات پيشين خود هستند. چيزي كه به آن‌ها توان يادگيري -هرچند محدود- مي‌دهد.

تفاوت مهم بين انسان و ديگر جانوران اين است كه مغز انسان احساسات ايجاد شده در ناحيه‌ي مياني مغز را به قسمت‌هاي پيشرفته‌تر مغز مي‌فرستد و در آنجا پردازش مي‌كند. درنتيجه مي‌تواند اين احساسات اوليه را تعديل، سركوب، بزرگنمايي و يا بيان كند. كاري كه ديگر پستانداران قادر به انجامش نيستند.

*

بخش‌هاي مهمي از اين نوشته را از مقاله‌ي Douglas Starr, Animal Passions: Fido Loves You اقتباس كرده‌ام.

۱۳۸۷/۰۱/۰۶

نوروزي

1. نوروزتان مبارك.
امسال متاسفانه درگير درگذشت يكي از بستگان شدم و خوشبختانه مراسم نوروزي را تقريبا از دست دادم. اميدوارم شاد باشيد و از شاد كردن ديگران لذت ببريد :)

2. ساراي عزيز مرا به بازي مشاعره دعوت كرده است. قواعد بازي را اينجا نوشته است. من شعر دوست دارم و از بازي با كلمات در حدي كه توهم‌زا نشود لذت مي‌برم. كلي گشتم شعري را كه شاعرش را و خودش را فراموش كرده‌ام به ياد بياورم و بنويسم. نه حافظه و نه گوگل هيچ‌يك كمك نكرد. اما از آنجا كه به آساني از رو نمي‌روم، براي خودم لحظاتي يك زندان انفرادي تخيل كردم و سعي كردم آن را به ياد بياورم. نتيجه چندان رضايت بخش نيست. نام شاعر را به ياد نياوردم. احتمالا از اشعار دخو باشد. خود شعر هم نصفه نيمه و تكه پاره است. ماجراي زني است كه پيش رمال مي‌رود و درخواستي مثل بچه‌دار شدن يا هوودارنشدن يا شبيه آن دارد و رمال نسخه‌اي مي‌پيچد شبيه اين:

ناخن ببر و [بيضه‌ي] ميمون
بول گنجشك و اشك بوقلمون
[كاكل] مرغ و سنگدان كلاغ
پشكل اشتر و پهين الاغ
روده‌ي كدخداي ازرق چشم
مژه‌ي خرس پير، موقع خشم
ده گرم مرگ موش سائيده
پنجه‌ي گربه‌ي نزائيده
ريز در كاسه‌ي سر مرده
مرده‌اي را كه مرده‌شو برده

و سركار خانم مي‌بايست اين دارو را شبانه به همسر محترمش اعمال دارو بنمايد.

3. از عاليجاه آزموسيس و سركار عليه زيتا خانم و ناشناخته‌هاي عزيز و آسيدعباس محمدي و نوترينوي عزيزم مي‌خواهم كه در اين بازي شركت كنند و هر شعري دوست دارند بگويند.

آدم‌خورا

How many cannibals could your body feed?

۱۳۸۶/۱۲/۲۵

پيش از دوره‌ي ماهانه

0
از همه‌ي خانم‌هايي كه اين پست را مي‌خوانند عذر مي‌خواهم. اميدوارم در انتها حس بدي نداشته باشيد.

1
- چرا گفتيد من زير نظر آقاي ط كار كنم؟
من، با لبخند و تظاهر به آرامش:
+ چرا مي‌خوايد بدونيد؟
او، با لحني كمي پرخاشگرانه:
- اشكالي داره؟
+ نه، اما همين كه گفتم كافيه.
او، اين‌بار متوقع و با تمسخر، در حالي كه به حال قهر از دفتر خارج مي‌شود:
- ببخشيد وقتتون گرفته شد.
عجب. چرا گاهي كم‌ادب مي‌شود؟
نيم ساعت بعد از كنار اتاقش رد مي‌شوم. ريز گريه مي‌كند. نزديك‌تر مي‌شوم.
+ كار [...] خوب پيش ميره؟ كي آماده مي‌شه؟
به مونيتور كامپيوترش خيره مانده.
- بله، تقريبا تمومه.
به صورتش دقيق مي‌شوم. جوش‌‌هاي ريز روي صورتش را بسكه خارانده ملتهب شده است.
لبخندي مي‌دهم.
+ تقريبا زمان نيست. زمان يعني، روز، ساعت، دقيقه.
- نه! فردا حتما تمومه.
+ خوبه. خوب پيش رفته.
جوابم را گرفته‌ام.

2
8.5 شب، تلفن را جواب مي‌دهم:
+ سلام مامان
- سلام، حالت خوبه؟
+ آره، خوبم.
- صدات چرا گرفته، سرما خوردي؟
خودم را به خيال باطل لوس مي‌كنم.
+ نه، تازه از كار برگشتم. احتمالا مال خستگيه.
- انقد به خودت فشار نيار.
+ نه خوب،‌ آخر سال يكم سرمون شلوغه.
- من اصلا حالم خوب نيست، چشام درد مي‌كنه. سرمم گيج ميره، ... ، ديشب از پادرد تا صب نخوابيدم.
+ چرا آخه؟ دكتر رفتي؟
- نه. اون راديو ضبط كه بهت دادم تعمير كني ... مي‌دونم وقت نداري ... هر وقت اومدي اينجا، بيارش.
+ كدوم؟
- به خانمت گفته بودم ...
اصلا يادم نمي‌آيد.
+ آره،  ... من يادم رفت .. باشه ميارمش.
- آها .... يه چيز ديگه .... اون ادويه‌ها رو كه گرفتي ... خيلي خوب بود ... يه مقدارشو بيار برام.
+ باشه ... اصلا هر وخ اومدي خودت هر كدومو خواستي انتخاب كن.
- اصلا الان مي‌خوام بيام پيشت.
+ مي‌خواي بيام دنبالت.
- آره ... بيا.
+ ...

3
- هر وخ دوستم نداشتي بهم بگو
+ اين چه حرفيه ... باشه
- ببين، من دلم مي‌خواد تو احساس خوشبختي كني
+ منم همينطور.
- خيلي دوست دارم ... هر وقت از هر زني خوشت اومد مي‌توني [...]
+ باشه ... هر وخ دلم خواس اينكارو مي‌كنم
[...]
- من از اولشم مي‌دونستم [...]
+ نه بابا ... شوخي كردم ... [...]

***

4-5 نمونه‌ي ديگر در ذهن دارم اما به ملاحظه‌ي حوصله‌ي خواننده بي‌خيالش مي‌شوم. اين داستان‌ها، ماهي يك بار و با تغيير سناريو و حفظ تم اصلي اجرا مي‌شود.

درباره‌ي همزماني دوره‌ي ماهانه‌ي خانم‌ها تحقيقات زيادي پيدا نكردم. مهمترين‌شان تحقيقي بود كه نشان مي‌دهد اگر تعدادي از زنان را از نور غير طبيعي محروم كنيم، پس از مدتي دوره‌ي ماهانه‌ي آنها با دوره‌ي ماه (قمر زمين) همزمان مي‌شود. اما در مورد زناني كه مي‌شناسم، با دقت بالايي اين دوره همزمان است.

***

به نظر من اين اتفاق، صرف نظر از جنبه‌ي فيزيولوژيك آن، موهبتي است كه زنان دارند تا بطور منظم و دست كم ماهي يك بار با تخليه‌ي عاطفي، احساساتشان را تازه كنند. چيزي كه در مردان ناآزموده به ندرت رخ مي‌دهد.

۱۳۸۶/۱۲/۱۸

يهذره

مي‌ايستد روبروي پستو. خيره به تاريكي درون آن نگاه مي‌كند.
- اينجا خيلي تاريكه. يه چراغي چيزي روشن كن.
پس چيزي از اين تاريكي الهام‌بخشش شده كه ايستاده است.
+ ببين، اون روبرو يه ستون ذرات معلق دارن تو نور آفتاب عصر مي‌رقصن مي‌رن بالا.
- امروز با دوستي درباره‌ي دو تحقيق حرف مي‌زديم. مقايسه مي‌كرديم نگاه و بيان يك محقق ايراني و آلماني را. دانشمند ايراني مي‌گويد: فرهنگ استفاده از [فلان خدمت] وجود ندارد. و بعدش مثل يك منتقد شيردل به مشتريان ايراني مي‌تازد.
محقق آلماني همان عامل را "فقدان تقاضاي كافي" مي‌نامد. جالبه، نه؟
+ آها ...
- منظورت اينه كه تو آفتاب بهتر مي‌شه يه آلودگي هوا پي برد؟
+ نه، من ميشستم تو سايه ... خيره مي‌شدم به ستون ذره‌هاي غبار. منو ياد ...
- وصال خورشيد و ازين عرفان بازيا؟
+ نه بابا ... كيف ميداد. تنبل و آهسته ساعت‌ها مي‌رقصيدن. اون وختا نمي‌دونستم چرا بالا ميرن.
- خودمونيما،‌ دكونت جاي خوبيه.
+ چطو مگه؟
- دنجه... بشينيم تا غروب تماشا؟
+ باشه. ديرت نشه يه وخ؟

۱۳۸۶/۱۲/۱۵

رها كردن بازي - standup philosophy

يك قاعده‌ي مهم بر فراز هر بازي و فراتر از آن، اين است كه ˝هر لحظه اراده كني مي‌تواني از بازي خارج شوي." اگر داري بازي مي‌كني، يعني كه مي‌خواهي.

رقابت، ميل به برنده شدن، ميل به با افتخار باختن و پرهيز از قضاوت منفي ديگران، ‌ما را ترغيب مي‌كند كه يك بازي ناخوشايند يا بدفرجام را تا انتها ادامه دهيم.

فصل پاياني داستان "دعوت به مراسم گردن زني" ناباكوف را ببينيد. اينجا قبلا قسمتي از آن را نقل كرده‌ام.

شايد به همين خاطر است كه رياضت كشيدن براي كسي كه احساس خوشبختي و شادماني مي‌كند بي‌معني است، اما براي آنكه رنج مي‌كشد (بازيگر بازي نامطلوبي است) رياضت كشيدن يعني ترك بازي نامطلوب و آغاز كردن بازي جديد.

همچنين است كه دشمنان، قدر مشترك دارند. زيرا بازي‌شان يكي است.

همچنين است كه به قضاوت ديگران تن مي‌دهيم. چون مي‌خواهيم به بازي برگرديم.

***

لطفا كلي‌گويي‌ها را به حساب ايستاده چيز كردن بگذاريد.

136160165_c445c54778

۱۳۸۶/۱۲/۱۰

There will be blood

ديشب ديدمش. به نظرم از سه فيلم مطرح ديگر 2007 يعني No country for old men ، Michael Clayton و Atonement سرتر بود.
فيلم قصه‌ي مردي كارآفرين است كه با فريب روستائيان و معامله با كشيش جوان كليسا زمين‌هاي نفت‌خيز را تصاحب مي‌كند. جنبه‌ي جالب فيلم براي من، احساس دوگانه‌اي است كه جامعه معمولا نسبت به چنين آدم‌هايي دارد. آن‌ها را به‌خاطر ثروت و رفاهي كه ايجاد مي‌كنند محترم مي‌شمرد، در عين حال بي‌قيدي آن‌ها را نسبت به هنجارهاي مرسوم برنمي‌تابد. مگر براي ايجاد تغيير راه ديگري هم هست؟

***

راستش از بيان دنيل (Daniel Day-Lewis) خيلي خوشم آمد. بين اين صداهاي شلخته كه انگار مد روز است، يك صداي گرم و تئاتري شنيدني است. خطابه‌اي را كه براي جلب همكاري روستائيان ايراد مي‌كند بشنويد:

صدايش (و تا حدي سيمايش) مرا ياد مونولوگ احمد آقالو در نمايشنامه‌ي ازدواج آقاي مي‌سي‌سي‌پي1 مي‌اندازد. احمد آقالو در آن نمايش نقش كنت بودو فن اوبرلوهه سابرنزي (Graf Bodo von Überlohe-Zabernsee) را بازي مي‌كرد، عاشق آواره‌ي آس و پاسي كه از ميان پرده‌ي بسته بيرون مي‌آمد و فارغ از جريان طبيعي داستان، نويسنده را از خجالت درمي‌آورد.

حيف كه از اين تئاترها هيچ ويديويي در دسترس نيست.

منبع عكس

1. «ازدواج آقاي مي‌سي‌سي‌پي» اثر فردريش دورنمات به كارگرداني حميد سمندريان- 1368

۱۳۸۶/۱۲/۰۵

جستجوي آسان‌تر

براي پيداكردن معني يك كلمه، مشخصات يك فيلم يا آب وهواي يك شهر مي‌توان به سايت مربوط به آن رفت و جستجو كرد.
اما راه سريع‌تر -بخصوص براي كساني كه سرعت اينترنت‌شان پايين است يا عجله دارند- اين است كه مستقيم از نوار جستجوي مرورگر استفاده كرد.
اين نوار در قسمت بالا-راست صفحه‌ي مرورگر قرار دارد و شبيه عكس زير است.
  
searchbar
اين‌طوري لازم نيست هر بار براي باز شدن صفحه‌ي جستجوگر صبر كنيم. موتورهاي جستجو را همان طور كه در شكل بالا مشخص است مي‌توان به دلخواه انتخاب كرد.

حالا بگذاريد چندتا از اين جستجوگرها را كه معمولا استفاده مي‌كنم معرفي كنم شايد به دردتان خورد، گو اينكه بيشترشان از كفر ابليس مشهورترند. اگر از مرورگر فايرفاكس يا IE7 و بالاتر استفاده مي‌كنيد، با كليك كردن روي عبارت "اضافه كردن به موتورهاي جستجو" مي‌توانيد آن‌ها را به ليست موتورهاي جستجوي مرورگرتان اضافه كنيد.

mibo MiboSearch جستجوگر معناي كلمه در لغت‌نامه‌هاي معين و دهخدا است.

اضافه كردن به موتورهاي جستجو
rira ري‌را براي جستجو در اشعار شاعران قديمي
توجه كنيد كه اين در سايت حروف ي و ك طبق استاندارد مايكروسافت تايپ مي‌شوند.
اضافه كردن به موتورهاي جستجو
wunderground Weather Underground براي پيدا كردن وضع فعلي و پيش بيني آب و هواي يك شهر يا كشور

اضافه كردن به موتورهاي جستجو
imdb IMDB نمايش مشخصات فيلم از روي نام آن

اضافه كردن به موتورهاي جستجو
images_hp موتور جستجوي تصوير گوگل

اضافه كردن به موتورهاي جستجو
Wikipedia-logo جستجو در دانشنامه‌ي ويكي‌پيديا (انگليسي)

اضافه كردن به موتورهاي جستجو
flickr_logo جستجو در عكس‌هاي فليكر بر اساس تگ‌هاي عكس

اضافه كردن به موتورهاي جستجو
youtube_logo پيدا كردن فيلم در سايت اشتراك فيلم يوتيوب

اضافه كردن به موتورهاي جستجو
(يوتيوب فعلا از اينجا دسترس نيست.)

نكته: بسياري از سايت‌ها امكان اضافه شدن به فهرست موتورهاي جستجوي شما را بطور خودكار ارائه مي‌كنند. مثلا اگر به opensubtitles.com برويد و بعد آن فلش كوچك كنار نوار جستجو را كليك كنيد، گزينه‌ي زير را مي‌بينيد:

autosearch

با انتخاب Add "OpenSubtitles.org search، اين موتور به جستجوگرهاي شما اضافه مي‌شود و با آن مي‌توانيد دنبال زيرنويس براي فيلم‌هايتان بگرديد.

۱۳۸۶/۱۱/۲۶

لكنت

از پست‌هاي قبلي معلوم است كه افتاده‌ام روي فيلم ديدن. اولويت را به فيلم‌هايي داده‌ام كه به خاطر شهرت‌شان رغبت نكرده بودم ببينمشان. خوب، اين بيماري قديمي من است.
ديشب راننده تاكسي اسكورسيزي را ديدم. قصه‌ي جواني (رابرت دنيرو) كه بعد از خدمت سربازيش در ويتنام، راننده‌ي تاكسي مي‌شود و يكسره شيفت شب كار مي‌كند. او پس از شكست در عشق خياليش، براي پركردن زندگي دست به خشونت مي‌زند.
فيلم پايان ابلهانه‌اي دارد. اما خوش ساخت است. سكانس گفتگوي دنيروي مستاصل با همكار كهنه‌كارش در يك خيابان پائين، به نظرم جالب بود. متن اصلي را اينجا كپي مي‌كنم (مي‌بخشيد كه ترجمه نمي‌كنم). گفتگو با پرسش دنيرو شروع مي‌شود.

-Can I talk to you for a second?
+Yeah

-I know you and I ain't talked too much, you know. But ... you've been around, so....
+Sure, that's why they call me the Wizard.

- I got... It's just that I got a.... I got a....
+Things got you down?

- Yeah, happens to the best of them. Yeah, they got me real down...real down. I just want to go out... and you know, really ... really ... really do something.
+Taxi life, you mean?

snapshot20080215173139

- Yeah ...No, it's.... I don't know... I just want to go out.... I really ... I really want to.... I got some bad ideas in my head ... I just ...
+ Look at it this way ... A man takes a job, and that job...you know, that becomes what he is. You know, like....you do a thing, and that's what you are. I've been a cabbie for 17 years. Ten years at night. And I still don't own my own cab. You know why? Because I don't want to. That must be what I want. To be on the night shift, driving somebody else's cab. You understand?
You get a job, you become the job. I mean ... One guy lives in Brooklyn, one guy lives in Sutton Place. You get a lawyer,  another guy's a doctor. Another guy dies, another guy gets well... you know ... and people are born. I envy you, your youth.
Go out and get laid. Get drunk ... you know ... Do anything. You got no choice, anyway. I mean, we're all f*cked. More or less ... you know ...

snapshot20080215173023

-I don't know. That's about the dumbest thing I ever heard of.
+It's not Bertrand Russell, but what do you want? I'm a cabbie ... you know .. I don't even know what the f*ck you're talking about.

- I don't know... maybe I don't know either.
+ Don't worry so much. Relax, killer, you're gonna be all right. I know. I've seen a lot of people...
...and I know.

- Okay. Thanks, man. Yes, you know...
+ You're all right... you're all right.

۱۳۸۶/۱۱/۱۶

كلمات همريشه‌ي فارسي و انگليسي

توي اتيمولوژي آنلاين پرسه مي‌زدم، به لغاتي برخوردم كه ريشه‌ي فارسي  ريشه‌ي مشترك با كلمات فارسي داشت. چندتايشان را برايتان مينويسم، شايد جالب باشد.

كَنَب، كنف

cannabis

قندي candy
برنج bronze
گرم warm
موش mouse
راست  right
سه‌تار guitar
موميايي mummy
زرگون zircon
كوشك kiosk
ليمو lemon
پسته pistachio
تندر thunder
پرديس paradise
در door
پدر father
برادر brother
مادر mother
يشپ، يشم jasper
ديو Zeus
مجوس، مگوش magic
پاجامه

pajamas

اسفناج spinach
مرده mortal
نارنگ، نارنج orange
شكر

sugar

بازار bazaar

پ‌ن: بازار را به ليست اضافه كردم. ممنون از زيتاي عزيز بابت يادآوري.

پ ن 2: دوستان كلمات ديگري مثل jungle ،darvish، ghoul و saffron را اضافه كرده‌اند.
توضيح: اين كه ريشه‌ي اين كلمه‌ها فارسي است يا نه، و اين‌كه از كجاي دنيا به كجا رفته را نمي‌دانم. زبان‌شناس‌ها هم با اطمينان نمي‌توانند محل تولد يك واژه را مشخص كنند. تنها مي‌شود گفت اين جفت كلمه‌ها احتمالا ريشه‌ي مشترك دارند.