يكي از دوستان كه در كارخانه كار ميكند، بعد از هفت هشت ساعت كار در آفتاب گرما زده ميشود و ازحال ميرود. با آمبولانس به نزديكترين بيمارستان ميرسانندش. بعد از يك معاينهي ساده، او را روانهي سيسييو ميكنند. خنكي و آرامي محيط سيسييو از يك طرف و خستگي و گرمازدگي از طرف ديگر دست به دست هم ميدهند تا او بدون هيچ حرفي چشمهايش را هم بگذارد و بخوابد.
تعريف ميكرد كه ناگهان از خواب ميپرد و ميبيند دو پرستار مرد دارند با او ور ميروند. يكي با كف دست سينهاش را فشار ميدهد و دومي با لب و لوچهي آويزان روي صورتش خم شده و نزديك است كه براي تنفس مصنوعي، بوسهي زندگي را شروع كند. با فرياد وحشت زدهي دوست من، خطر از بيخ گوشش ميگذرد و فرشتگان سبيل چخماقي رهايش ميكنند.
ماجرا اين بوده كه پرستاري كه پراب مانيتور علائم حياتي را وصل ميكرده، حوصله نكرده بوده سينهي پشمالودهي بيمار را بتراشد و پرابها را سرسري وصل ميكند و ساعتي بعد جدا ميشوند. دستگاه جيغ ميكشد و پرستارها فكر ميكنند قلب بيمار ايستاده است.
ديروز رفتيم عيادتش. قصه را كه تعريف كرد كلي خنديديم. يك چيز جالبتر كه ديدم آن بود كه سيستم مانيتورينگ را از طريق اين دستگاههايي كه به آن محافظ برق ميگويند به پريز متصل كرده بودند.
يعني اگر مثلا برق شهر يك لحظه نوسان كند، به مدت پنج دقيقه دستگاه خاموش ميشود. حالا اگر در اين پنج دقيقه هر بلايي بر سر بيماران بخش سيسييو بيايد، كسي متوجه نميشود. بگذريم كه استانداردهاي ساخت سيستمهاي الكترونيكي كه نقش حياتي دارند با استاندارد ساخت محصولات خانگي متفاوت و البته سختگيرانهتر است.
فضوليم گل ميكند و پروندهاش را از لبهي تخت برميدارم و ميخوانم. در يك گزارش حدود 100 كلمهاي كه نميدانم پرستار يا دانشجوي پزشكي نوشته، اين سه جمله در يادم ميماند:
"بيمار خوابيده است ... اشتهايش خوب است ... كاملا هشيار است ...."
اميدوارم هيچگاه مجبور نباشم در چنين بيمارستاني بستري شوم.
پينوشت: تذكر دوستان باعث شد مشخصات آن مانيتور را روي اينترنت پيدا كنم. خوشبختانه اين سيستم باتري قابل شارژ دارد و تا يك ساعت قطع برق را تحمل ميكند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر