1. نوروزتان مبارك.
امسال متاسفانه درگير درگذشت يكي از بستگان شدم و خوشبختانه مراسم نوروزي را تقريبا از دست دادم. اميدوارم شاد باشيد و از شاد كردن ديگران لذت ببريد :)
2. ساراي عزيز مرا به بازي مشاعره دعوت كرده است. قواعد بازي را اينجا نوشته است. من شعر دوست دارم و از بازي با كلمات در حدي كه توهمزا نشود لذت ميبرم. كلي گشتم شعري را كه شاعرش را و خودش را فراموش كردهام به ياد بياورم و بنويسم. نه حافظه و نه گوگل هيچيك كمك نكرد. اما از آنجا كه به آساني از رو نميروم، براي خودم لحظاتي يك زندان انفرادي تخيل كردم و سعي كردم آن را به ياد بياورم. نتيجه چندان رضايت بخش نيست. نام شاعر را به ياد نياوردم. احتمالا از اشعار دخو باشد. خود شعر هم نصفه نيمه و تكه پاره است. ماجراي زني است كه پيش رمال ميرود و درخواستي مثل بچهدار شدن يا هوودارنشدن يا شبيه آن دارد و رمال نسخهاي ميپيچد شبيه اين:
ناخن ببر و [بيضهي] ميمون
بول گنجشك و اشك بوقلمون
[كاكل] مرغ و سنگدان كلاغ
پشكل اشتر و پهين الاغ
رودهي كدخداي ازرق چشم
مژهي خرس پير، موقع خشم
ده گرم مرگ موش سائيده
پنجهي گربهي نزائيده
ريز در كاسهي سر مرده
مردهاي را كه مردهشو برده
و سركار خانم ميبايست اين دارو را شبانه به همسر محترمش اعمال دارو بنمايد.
3. از عاليجاه آزموسيس و سركار عليه زيتا خانم و ناشناختههاي عزيز و آسيدعباس محمدي و نوترينوي عزيزم ميخواهم كه در اين بازي شركت كنند و هر شعري دوست دارند بگويند.
۱ نظر:
پی کولوی عزیز
ممنون از دعوتت. از این که یکی از بستگانت را از دست دادی متاسفم، و برایت سالی پر بار آرزو می کنم.
ارسال یک نظر