۱۳۸۶/۰۶/۰۴

دارا و سواري و اپيلاسيون و غيره

روش مديريت: نبايد از پشت بهش نزديك شي. نبايد از جلو بري سراغش. بايد ازت حساب ببره. بايد گاهي سرش داد بزني. گاهي بايد با نوازش يا خوراكي تشويقش كني. نبايد بري جلو بكِشيش، بايد دهنه‌شو بگيري هلش بدي جلو.

تا اينجا خيلي با مديريت منابع انساني فرق نمي‌كرد.

بس كه پسرم با شوق و ذوق از سواري گفت خام شدم و اين توصيه‌ي قديمي را كه "ورزش براي سيگار زيان دارد" را فراموش كردم و جلسه‌ي دوم با او به باشگاه سواركاري رفتم و سوار اسب شدم.

اسب هر جا بخواهد ما را با خود خواهد برد
آموزه‌هاي سواري مي‌گويد يك اسب را با ضربه‌ي پا به شكم يا صدايي شبيه نچ‌نچ مي‌توان به حركت قدم‌رو و بعد يورتمه واداشت. اما تجربه‌ي من اين است كه اسب در اين حالت‌ها به حركت مي‌افتد:
وقتي ببيند كه شلاق يا چوب يا چيزي شبيه آن در دست داري.
وقتي به مربي سواركاري يا كارگر اصطبل نزديك مي‌شوي. (در اين حالت ممكن است از حالت سكون ناگهان چارنعل برود)
وقتي ببيند اسبي كه كنارش ايستاده، شروع به يورتمه مي‌كند.

ديالوگ با اسب و استفاده از الفاظ و آواهاي ملاطفت‌آميز اصلا مؤثر نيست، بلكه باعث مي‌شود ايشان هر جا خواست به وضعيت توقف كامل برود و به هيچ فرماني پاسخ ندهد. از پسركي كه اسب‌ها را تيمار مي‌كند پرسيدم چرا اين‌ها حتي به صداي شما حساسند؟ گفت: ميدوني ما روزي چقدر شلاقشون ميزنيم؟ محكم ها!

تجربه‌هاي فرامتني پراكنده
- پس از اولين جلسه‌ي سواري، تمام مساحت بين دو ران با سايش به زين اسب ابتدا كاملا اپيله شده (پشم و پيلش كنده مي‌شود) و سپس زخمي به اندازه‌ي اين هوا درست مي‌شود. تمام ماهيچه‌هاي گردن تا باسن و اندكي هم ران دچار كوفتكي و خستگي مي‌شود و روز بعد مثل اردك در سرازيري راه مي‌رويد.
- در فيلم‌ها و كارتون‌ها ديده‌ايد اسبي كه به تاخت مي‌رود يكهو ترمز مي‌كند و سر و گردنش را مي‌دهد پائين و سواركار را در يك مسير سهمي شكل پرتاب مي‌كند؟ اين صحنه را مي‌توان بارها هنگام سواري دادن اسب‌هاي جوان با هيجان تماشا كرد.
- اسب سواري بر خلاف ظاهرش بسيار انرژي‌بر و كالري‌سوز است. من كه در دويدن‌هاي طولاني هم خيلي كم عرق مي‌كنم، بعد از نيم ساعت سواري عرقم حسابي در‌مي‌آيد.
- اسب سواري در مقايسه با بسياري از ورزش‌ها و برخلاف تصور عمومي ورزش به نسبت ارزاني است.
- اسب يك موجود ترسو، دنباله‌رو و گاه به شدت احمق است. فكر مي‌كنم ماجراي نجابت اسب به خاطر قيافه‌ي كشيده و چشمان درشت و اطاعت در برابر خشونت و شنوايي فوق‌العاده‌اش سر زبان‌ها افتاده باشد.

اين دو بيت را چند سال پيش روي سپر جلوي يك تريلي خواندم: (بله، سپر جلو، يعني بيشتر براي دل خودش نوشته)

دارا چو شود خسته ز آسيب سواري / ده دختر گلچهره بمالند تنش را
مزدور كه نعمت ده دارا و ندار است / ده روز بميرد، كسي نيست بدوزد كفنش را

دركش مي‌كنم. البته منظورم فقط احساس خستگي و انقباض عضلاني يك سواركار ناشي است.

منبع عكس:
Waugsberg

۱۳۸۶/۰۵/۲۸

وضوح (رزلوشن) چشم انسان چقدر است؟

امروز با اين پرسش سراغ اينترنت رفتم و مي‌خواهم نتايجش را با شما به اشتراك بگذارم.

براي وضوح چشم اعداد متفاوتي اندازه‌گيري شده است. من روش اندازه‌گيري R. N. Clark را بيشتر پسنديدم چون توان پردازشي مغز را هم در محاسبه‌ي وضوح دخيل كرده است.
الف- در نور مناسب، چشم انسان مي‌تواند دو نقطه را به فاصله‌ي 0.3 دقيقه از هم تشخيص دهد. هر دقيقه يك شصتم درجه است. به بيان ديگر، اگر محيط يك دايره را 21600 قسمت كنيم، هر قسمت يك كمان يك دقيقه‌اي است.
ب- چشم انسان مثل دوربين عكاسي تصاوير بي‌حركت نمي‌گيرد بلكه مانند دوربين فيلم‌برداري دائم درحال ارسال تصاوير متحرك به مغز است. حركات زاويه‌اي سريع چشم، جزئيات تصوير تشكيل شده در مغز را تكميل مي‌كنند. به علاوه ما دو چشم داريم و مغز با تركيب دو تصوير باز هم به وضوح بالاتري دست مي‌يابد. بنابراين وضوح تصويري كه در مغز تشكيل مي‌شود، از وضوح تصوير يك چشم -كه وابسته به تعداد سلول‌هاي حساس به نور شبكيه است- بيشتر است.
پ- حالا فرض كنيد داريم به يك منظره نگاه مي‌كنيم. چشم انسان ميدان ديدي نزديك به 180 درجه دارد. اما ما از باب محافظه‌كاري آنرا 120 درجه فرض مي‌كنيم. يعني شما وقتي داريد به يك منظره نگاه مي‌كنيد 120 درجه‌ي افقي و 120 درجه‌ي عمودي را در ميدان ديد خود داريد. اين يعني چند پيكسل؟
120 درجه‌ي افقي ضرب در 60 دقيقه در هر درجه تقسيم بر 0.3 دقيقه مي‌شود به عبارت 24000 نقطه‌ي افقي.
عين همين محاسبه براي نقاط عمودي انجام مي‌شود و نتيجه همان است: 24000 نقطه‌ي عمودي
اگر اين دو عدد را در هم ضرب كنيم به 576 ميليون مي‌رسيم. يعني وقتي داريد به يك منظره نگاه مي‌كنيد، مي‌توانيد يك تصوير 576 مگاپيكسلي از آن در مغزتان بسازيد.
(منابع ديگر از عدد 1.25 دقيقه براي قدرت تفكيك، به وضوح 81 مگاپيكسل رسيده‌اند)

قدرت تفكيك چشم اسب 1.4 برابر انسان و چشم موش يك دوازدهم آن است.

حساسيت چشم انسان چقدر است؟
در تاريكي، حساسيت چشم انسان با افزايش رودوپسين در شبكيه افزايش مي‌يابد. كل اين فرآيند حدود نيم ساعت طول مي‌كشد. در اين حالت چشم قادر است نور حاصل از 2 فوتون را تشخيص دهد. در عكاسي اين معادل يك فيلم ISO 800 است.
اين حساسيت در نور كامل به يك ششصدم تقليل مي‌يابد.

عكس از ويكي

۱۳۸۶/۰۵/۱۹

جنگ بر سر زن؟

اخبار مي‌گويد: "در این یورش، 9 غیرنظامی از جمله دو زن نیز کشته شده اند". يعني زنان پيكارجو نيستند. اگر كشته شوند خوني بي‌گناه بر زمين ريخته است.
او مي‌گويد: "همه‌ي نزاع‌هاي جهان، ريشه در زني دارد. زنان هيچ‌گاه در جنگ‌هاي جهان هدف نيستند مگر به ناجوانمردي. اما رقابت مردان براي تصاحب زنان است. مردان بر سر اين تنازع چه خون‌ها كه نمي‌ريزند."

راست كدام است؟

۱۳۸۶/۰۵/۱۵

واندال‌هاي پرسه‌پوليس


(1)


روي ديوار دروازه‌ي ملل تخت جمشيد پر است از يادگاري واندال‌ها. يكي از آنها با حوصله و ظرافت اسمش را حك كرده است. اشراف‌زاده‌اي كه اسمش به آلماني‌ها مي‌برد F.W. GRAF SCHULENBURG
عكسش را مي‌گيرم و بعد از سفر دنبالش مي‌گردم و پيدايش مي‌كنم:
فردريش ورنر گراف فون در شولنبرگ (1944-1875) يك ديپلمات آلماني بوده كه به خودش اجازه داده نام و مدت ماموريتش را روي يكي از قديمي‌ترين ميراث‌هاي تاريخي جهان حك كند.

شولنبرگ دانش‌آموخته‌ي فلسفه‌ي حقوق بوده و پيش از آمدن به تهران، كنسول‌يار كنسولگري بارسلون بوده و سپس ماموريت‌هايي در لمبرگ، پراگ، ورشو، تفليس ، عثماني و بيروت داشته است. سال 1931 ماموريتش در ايران پايان مي‌يابد و به بوخارست مي‌رود و از آنجا به عنوان سفير آلمان راهي شوروي مي‌شود.
با شروع نبرد روسيه در سال 1941، چند هفته‌اي در مسكو بازداشت و بعد در مرز تركيه معاوضه مي‌شود. او به آلمان بازمي‌گردد و مشغول يك كار اداري مي‌شود.
پس از ترور ناموفق هيتلر (20 ژولاي 1944) شولنبرگ دستگير و به "خيانت بزرگ" متهم مي‌شود. او محكوم و دهم نوامبر همان سال اعدام مي‌شود.


(2)

جان سيمپسون از موزه‌ي بريتانيا مقاله‌ي مفصلي دارد با عنوان

Making their mark: Foreign travellers at Persepolis

او تمام اين واندال‌ها را فهرست كرده است. اولين‌شان تاريخ 1638 و آخرين‌شان تاريخ 1962 را دارد. ليست اين آدم‌ها 50 صفحه است. صرف‌نظر از نام‌هاي فارسي، عبري و ارمني، 222 نام فهرست شده است. 158 تا روي ديوارهاي دروازه‌ي ملل،64 تا روي در و ديوار كاخ داريوش. 4 نام هر دو جا تكرار شده است. گاهي يك نفر چندين بار نام خود را حك كرده. هر بازديد يك بار.
اغلب اين خرابكاري‌ها مربوط به ديپلمات‌ها، نمايندگان و وابستگان سياسي بريتانياست. به علاوه نام 8 دانشمند، 5 نويسنده، يك روزنامه‌نگار، 3 عكاس و يك تاجر در فهرست به چشم مي‌خورد.


(3)

شنيده بودم در تخت جمشيد نقش زن وجود ندارد. نمي‌توانم با اطمينان اين را تاييد كنم. اما در موزه‌ي تخت جمشيد، مجسمه‌ي مفرغي كوچكي از يك زن ديدم كه از دوران هخامنشي بود. محيط تاريك بود و مجسمه پشت شيشه‌اي قرار داشت كه نور اندك محيط را منعكس مي‌كرد. من فيلتر نداشتم اما عكسي گرفتم و به مدد فتوشاپ ظاهرش كردم.

مثل زنان عيلامي دو زانو نشسته اما شبيه زنان عيلامي كه سرين‌هاي بزرگ دارند نيست. موهايش مثل زنان مصري آرايش شده اما صورتش مثل آنها كشيده و مثلثي نيست. يك زن ايراني هخامنشي است. در اندامش تاكيد‌هاي جنسيتي بسيار كمرنگ است و نشاني كه بالاي پيشاني دارد حاكي از منزلت اجتماعي اوست.