۱۳۸۶/۰۱/۱۱

هاين؟

- امروز يه ماده‌ي جديد كشف كردم
- چي؟
- Dodecaacetylprodelphinidin B3
- خوب؟
- خوب كه چي؟

دو تا مانتو دارُم، يكّيش كوتايه

نيگام كن
(- گُنايه)
سفيدي صورتُم چون قرص مايِه
دو زلفونُم مثال شب سيايه
دو دندونم طِلايه
دو تا عاشق دارُم يكّيش تو رايه
شليتَم كه كوتايه
دو تا ياري دارُم يكيش سيايه
خونَم ميدون شايه
(- دو چشم نرگست كار كجايه؟
- يا شيراز، يا كرمون
- يا تبريز، يا زنجون
- يا خلخال، يا تهرون
- گمونم كار خراطاي رشته
- گمانم كار مرتاضاي هنده
- گمونم كار نقاشاي چينه
- ببينم، كار ملاهاي قم نيست؟
- يا شايد كار عطاراي كاشون
- يا كار باغبون‌هاي فسايه
- نه جونم، اين دو تا چشمي كه اينجاست
يا كار لاله‌كارونِ بيابون، يا آه مستاي ميخونه‌هايه)
نه جونم، نه عمرم،
دو چشم نرگسم كار خدايه
دو تا نومزد دارم يكّيش گدايه
سه چار تا خواستگار دارم ... (- ماشالّا)
يكيش خيلي بلايه
الان در شهر زيبا كدخدايه
(- سر درويش عاشق بي‌كلايه)
يكيش رفته زيارت
حالا در كربلايه
يكيش يك شاعر چاق و شهيره
(- زن شاعر نشو، شاعر فقيره)
يكيش نقاش مشهور و هنرمند
(- خوراك نقّاشا نون و پنيره)
يكيش ملاي بي لا
(- كه خيلي با خدايه
- از اون مرده خورايه)
يكيش رمال بي‌مال
كه خيلي بي‌حيايه
(- خداوندا، خدايا، چقد اين خالَه سوسكَه بي‌وفايَه)
يكيش جن‌گيرِ بي‌جن
(- زن جن‌گير نشو، بي‌احتياطيست
هميشه چن‌تا از جنّاش تو رايه)
يكيش يك آدم رند و زرنگه
كه از بس ناقلايه،
هم الان حاكم شهر فرنگه
(- همون حاكم كه داراي تفنگه؟
تفنگاش پر فشنگه؟
فشنگاي ديويس تُن، فشنگاي دويس ميليون مگاتن
- فشنگاي عموسام، براي پاپتي‌هاي ويتنام؟
- همون حاكم كه اخلاقَش سليمَه؟
- همون حاكم كه حالاتِش حليمَه؟
- كه از اقوام شيطان رجيمَه؟
- زن حاكم نشو، حاكم حكيمِه،
ز بس كه مهربونه، در اموال همه عالم سهيمه)
يكيش چنگيز خانه
(- كه از آدم خورايه، همش در فكر جنگه)
يكيش تيمور لنگه
(- جفنگه)
يكيش خاقان چينه، كه مردي نازنينه
حسابش با همه دنيا سوايه
فرستاده پِي‌ام با ساز و آواز
(- لابد همراه ده مليارد سرباز)
يكيش آقا محمد خان قاجار
(- كند همجنس با همجنس پرواز)
***
مادرم زينب خاتون
گيس داره قدّ كمون
از كمون بلندتره
از شبق مشكي‌تره
پسّوناش انار و به
خيمه زده كنار ده
به كس كسانم نميده
به همه كسانم نميده
به راه دورم نميده
به مرد كورم نميده
(- به كي ميده؟)
به كسي ميده كه كس باشه
قباي تنش اطلس باشه
...

شهر قصه - بيژن مفيد

۱۳۸۶/۰۱/۰۸

كاربرد مدني اصلاحات

در رشت باران كه مي‌بارد مغازه‌دارهايي كه جنس‌هايشان در فضاي باز است روي آن را به هر وسيله مي‌پوشانند. اين عكس را ايام عيد در سفر رشت از محله‌ي ساغري‌سازان گرفتم.


روي پارچه نوشته: تحولات دموكراتيك در بستر مشاركت مدني و توسعه‌ي سياسي شكل مي‌گيرد.
براي ديدن عكس با جزئيات بيشتر روي آن كليك كنيد.

۱۳۸۵/۱۲/۲۹

بهار مست شدن: تا شب و روز جهان آینده‌اند روزگارت روز و شب نوروز باد


همزبان من، سال نوت مبارك! نوروز مبارك!

مرسي كه آمدي و نوشته‌هايم را خواندي.
ممنون كه به انگيزه‌ي نوشتن من رونق مي‌دهي.
سال خوبي داشته باشي، شاد و مشغول.


براي ديدن جزئيات بيشتر روي تصوير كليك كنيد

۱۳۸۵/۱۲/۲۷

نام قديم شهرهاي ايران

اراك: سلطان‌آباد

اردبيل: فيروزگرد، اردپيل، بادان پيروز، پيروز رام

اروميه: ارميه، اورميه، روميه، رضائيه

اصفهان: انزان، گابيان، گابيه، جي، كي، اسپاهان، سپاهان، اسپهان، صفاهان، اسفاهان، اسبهان، اسفهان، اسباهان، گابا، اسپادانا، آپادان، آپادانا، رشورجي، يهوديه، اصبدانه

اهواز: جمع هوزي يا سوزي، ناصري، سوق‌الاهواز، هرمزاردشير، رام‌شهر، اگينيس، تاريانا، اوكسين

ايلام: پشتكوه، عيلام، انزان، انشان

بابل: بارفروش

بجنورد: بيژن گرد، بوزنجرد، چرمغان

بروجرد: وروجرد، وروگرد، ولوگرد، بروگرد، اروگرد، پيروزگرد

بندرعباس: گمبرون، عباسي

بوشهر: ري‌شهر

بيرجند: برجند، برجن، برکن، بیرگند

تبريز: داوريژ (به ارمني يعني انتقام)، تورژ (tavrezh)

تهران: طهران (از توابع ري)

خرم‌آباد: ؟

رشت: بيه‌پس

ري: رقا، رگا، رگها، راك، راگ، پيروزرام، راگس، راجس، ري‌اردشير، محمديه

زابل: نيمروز

زاهدان: دزداب

زنجان: خمسه

ساري: سارويه، طوسان، زدركرد، زادراكارتا، وَرنَه، فناكه (phanaca)، سيرينكس (syrinx)، اوهر، نارنجه كوتي

سمنان: ؟

سنندج: سنه دژ

شيراز: تي را سي ئيش

شهركرد: ده‌كرد

قزوين: كژين، كشوين، كشرين

قم: ؟

كرمان: بردشير

كرمانشاه: قرماسين، كامبادن، كرمانشه

گرگان: وُركان، هيركانيا، جرجان

مشهد: سناباد (از توابع طوس)

نيشابور: نشابور، نشاپور، نيشاپور، نيسابور، نيوشاهپور، نيوك شاهپوهر (Nivak - Shahpuhr)

همدان: امدانه، هگمتان، هنگمتان، اگباتان

ياسوج: تل خسرو

يزد: منسوب به يزدگرد، زندان سكندر، ايساتيس، فرافيژ

برگرفته از لغت‌نامه‌ي دهخدا

۱۳۸۵/۱۲/۲۶

معیار خط سبقت

اگر می خواهی بدانی مردم یک شهر یا کشور چقدر به دیگران اهمیت می دهند یک اتومبیل بردار و در بزرگراه بران. آن ها که خط سبقت را برای تندروها خالی می کنند، بازی شان برد-برد است و جلوی پیشرفت دیگران را کمتر می گیرند. آن ها که هرچه بوق و چراغ می زنی سمت چپ مسیر را گرفته اند و کنار نمی روند، از سبقت تو احساس باخت می کنند و تا بتوانند جلوی برنده شدنت را می گیرند.

۱۳۸۵/۱۲/۲۴

آمار وبلاگهاي فارسي

اگر فرض كنيم
تا اكتبر 2005 هفتصد هزار وبلاگ فارسي داريم (فعال و غير فعال)
هريك بطور متوسط حاوي 15.3 پست هستند (+)
اگر هر پست بطور متوسط 70 كلمه باشد

حجم محتواي نوشتاري وبلاگ‌هاي فارسي حدود 750 ميليون كلمه است.
ويكي‌پدياي انگليسي حدود 609 ميليون كلمه است(+).

امروز - مارچ 2007 - شايد وبلاگ‌هاي فارسي از كل ويكي‌پديا به همه زبانها (1740 ميليون كلمه) بزرگتر باشد.

اندازه مهم است؟

۱۳۸۵/۱۲/۲۲

اضافه‌ها

هزار و دويست و بوق:
- ممد اومد.
- كدوم ممد؟
- ممد ميرزا ممد.

 هزار و سيصد و سه:
ممد گيوه‌چي - ممد دهكردي

 هزار و سيصد و چهل و سه:
محمد طلاكوب

هزار و سيصد و هشتاد و سه:
- آقاي طلاكوب امروز كنفرانس داشت.
- كدوم طلاكوب؟
- طلاكوب ساپكو

به دفتر تلفن موبايلم كه نگاه مي‌كنم، يك سوم اسم‌ها يك اضافه‌ي فاميلي دارند، اسم يك شركت، مؤسسه، سازمان، شغل، ...

***

اس ام اس وارده
يارو ميره كتابخونه كتابي رو كه امانت گرفته پس بده.
كتابدار: كتاب خوب بود؟
يارو: ممم ... شخصيت زياد داشت ... آما داستان نداشت
كتابدار: اِ ... شما بودين دفتر تلفن منو برداشتين؟

۱۳۸۵/۱۲/۱۹

ايراني‌ها چطور در جاده كشته مي‌شوند؟

پليس در جاده‌ها كنترل و سخت گيري بيشتري مي‌كند. جريمه‌ها سنگين تر شده‌اند. پايگاه‌هاي امداد جاده‌اي بيشتر شده‌اند. بستن كمربند اجباري شده. اتومبيل‌هايي كه تجهيزات ايمني مثل كيسه هوا و ترمز ضدقفل و غيره دارند بيشتر شده‌اند. روي اتوبوس‌ها تجهيزات رديابي ماهواره‌اي نصب كرده‌اند تا سرعتشان را كنترل كنند. اما ... آمار كشتگان امسال بيشتر از پارسال است. بيست و نه هزار مرگ براي بيست و نه هزار زندگي.

نمي‌توان بي‌تفاوت بود. احتمال مرگ در مسافرت جاده‌اي در حد احتمال مرگ در جبهه‌ي جنگي پرتلفات مثل جنگ ايران و عراق است. اين، يعني اقدامات پيش‌گيرانه هيچ اثربخش نبوده. در آمريكا هم دليل شماره يك مرگ، تصادف است. آمريكا بيشترين اتومبيل دنيا را دارد و مردم هم از اتومبيل زياد استفاده مي‌كنند. اما سرانه تصادف و مرگ و مير ناشي از آن به اندازه ايران نيست.

چرا؟

جواب من يك تحليل همه‌جانبه نيست. داده‌هاي كافي ندارم. اينها تجربه شخصي من است به عنوان كسي كه سفر جاده‌اي را دوست دارد و به نسبت زياد سفر مي‌كند و در هر سفر چند تصادف مرگبار مي‌بيند و چند تايي هم از كنار گوش خودش رد مي‌شود. گمانم اقدامات پليس هم بر مبناي داده‌هاي غير دقيق است. جاده‌هاي ما از جاهاي ديگر دنيا خيلي بدتر و خطرناك‌تر نيست. از بسياري جاها بهتر هم هست. هرچه جور نبودن قير و قيف جاهاي ديگر حالمان را مي‌گيرد، اينجا جور بودن قير مرغوب به نفع ساخت جاده‌هاي خوب بوده است. اتومبيل ها هم همينطور. سالي حدود يك ميليون اتومبيل نو - هرچند نه خيلي مدرن - بايد اثري روي تلفات مي‌گذاشت. 

اما راننده‌ها، .... راننده‌ها تكند. نظير ندارند. پير و جوان ندارد. چرا مردم محافظه‌كاري مثل ما، در جاده اين‌قدر بي‌باكند؟ چطور يك بازي برد-باخت را مثل گلادياتورها تا مرگ حريف يا خودشان پيش مي‌برند؟ چگونه كساني كه در زندگي اجتماعي توان و اعتماد لازم براي تشكيل يك شبكه ارتباطي ساده اما نظام مند را ندارند، توي جاده ها علامت‌هاي خلاقانه اختراع مي‌كنند و حضور پليس را به هم اطلاع مي‌دهند؟

بي تعارف، مسئله به بينش اكثريت ما برمي‌گردد. قواعد بازي آدم‌هاي خطرساز جاده اين‌طوري است:

راننده:
- عقب بيفتي، بازنده‌اي. اين مهمترين قاعده است.
- از عقب به او بچسب: اين بهترين روش تهديد كردن راننده‌اي است كه راه سبقت نمي‌دهد.
- با يك مانور مارپيچ بايد هر دست‌اندازي را دور زد.
- چيزي كه نمي‌بينم وجود ندارد. يا: من خيلي خوش شانسم. از پشت سربالايي يا پيچي كه ديد ندارد كسي نمي‌آيد.
- پشت سر چيزي نيست: وقتي مي‌خواهي سبقت بگيري، وقتي مي‌خواهي دور بزني، وقتي مي‌خواهي كنار جاده‌اي كه شانه‌ي خاكي ندارد بايستي.
- جاده‌ي امن جاده‌ي بي‌پليس است.
- قانون طلايي NFS: اگر سوختي، همين  جاده را از اول مي‌روي. 

پليس:
- وظيفه‌ي تو راهنمايي نيست. جاده قلمرو قدرت توست. بنشين توي الگانست و از التماس راننده‌هايي كه پاي پنجره احضارشان مي‌كني لذت ببر. مي‌تواني توقيف كني، مي‌تواني جريمه كني، مي‌تواني تخفيف بدهي، مي‌تواني نقد بگيري. قاضي و دادگاه و دادستان خودتي. استينافي هم دركار نيست.
- سرعت بالا علت عمده‌ي تصادف است.  همه بايد با همان سرعتي حركت كنند كه قانون چهل سال پيش گفته. حال ماشين‌هاي سريع را بگير.

***

چندي پيش در جمع همكاران، آنها كه سن و سال بيشتري داشتند، ياد همكاران و دوستان قديمي درگذشته‌شان افتاده بودند و خاطره تعريف مي‌كردند. تصادف حيرت آور اين بود كه همه‌ي آنها - هر پنج نفر - در جاده كشته شده بودند.

نامه‌هايي از ايوو جيما


- ايستوود نماد آمريكايي خوب است. هم بزن بهادر فيلم‌هاي وسترن بوده، هم از وقتي كارگردان شده روشنگرانه درباره‌ي چيزهايي كه ديگران بيان نمي‌كنند حرف مي‌زند، هم مي‌تواند جمله‌هاي طولاني يك موسيقيدان كهنه كار ايتاليايي در مراسم اسكار را همزمان خلاصه و ترجمه كند، هم بلند قد است، هم سردبير كايه دو سينما دوست دارد فيلم‌هايش را ببيند و هم خيلي محاسن ديگر دارد.
- بالاخره از خجالت ناصرالدين شاه درآمدم و فيلم را ديديم (+). زبان اصلي فيلم ژاپني است. كلي گشتم تا يك زيرنويس قابل فهم از آن پيدا كنم. اولين چيزي كه پيدا كردم از ترجمه‌هاي گوگل هم بدتر بود. - ژاپني‌هاي فيلم ايستوود موجوداتي هستند عموما كانا، كه براي افتخار امپراتوري مي‌جنگند. شنيده‌ام پس از باخت ژاپن در جنگ، امپراتور هيروهيتو را واداشتند در راديو اعتراف كند كه يك بشر عادي است. بين ژاپني‌هاي فيلم فقط دو نفر آدم نيمچه عاقل هست. يك كلوچه‌پز كه به زور به جبهه كشانده‌اندش و به خانواده‌اش قول داده به هر قيمتي سالم برگردد و يك ژنرال كه تحصيلاتش را در آمريكا گذرانده.
- چرا ايستوود امروز دارد درباره‌ي جنگ شصت و چند سال پيش آمريكا و ژاپن حرف مي‌زند، آنهم از زبان ژاپني و نه آمريكايي؟ شايد او دارد چيزي را مي‌گويد درباره‌ي امروز آمريكا و جنگ. چيزي كه شايد نتوان به صراحت بيانش كرد.اختلاف عميق من با كارگردان فيلم آنست كه او از "خوب، بد، زشت" تا "دختر ميليون دلاري" تا "نامه‌هايي از ايوو جيما"، صرف جنگ و مبارزه را يك بازي شرافتمندانه و افتخارآفرين مي‌بيند و من آن را نتيجه‌ي ناگزير حماقت بي‌پايان بشري.