”سرعت ، تجسمِ لذتي است كه انقلاب تكنولوژي به انسان عطا كرده است . برخلاف موتورسوار، يك دونده همواره در جسم خويش حاضر است ، تا ابد نيازمند آن است كه به تاول ها و نيز خستگي بي پايان خويش بينديشد. او به هنگام دويدن وزن خود را احساس مي كند، سن و سال خود را مي داند و بيش از هر زمان ديگري نسبت به خود و زمان زندگي اش آگاهي دارد. تمام اين ها هنگامي تغيير شكل مي يابد كه انسان نيروي سرعت را به يك ماشين واگذارد، از آن پس ، جسم او از روند طبيعي خارج شده و خود را به سرعتي مي سپارد كه لمس ناشدني و غيرمادي است ؛ سرعت ناب ، سرعت محض ، سرعت خلسه وار.“
”چرا لذت آهستگي ناپديد شده است ؟ آه ! كجا رفتند دل آسودگان روزگاران گذشته كه به نرمي گام برمي داشتند؟ كجا رفتند ولگردان و بي كارگاني كه قهرمانان ترانه هاي عاميانه بودند؟ خانه به دوشاني كه از آسيابي به آسياب ديگر پرسه مي زدند و شب را زير ستارگان به صبح مي رساندند. آيا اين مردمان نيز به همراه كوره راه ها، مرغزارها و فضاي باز جنگلي ناپديد شده و به همراه آن طبيعت ، يكسره محو شدند؟ در زبان چك ضرب المثلي وجود دارد كه رخوتِ ساده ي ايشان را با استعاره اي بيان مي كنند: «آنان به پنجره هاي خداوند خيره شده اند.» كسي كه به پنجره هاي خدا چشم دوخته باشد، نه كسل و بي حوصله كه شاد و مسرور است . در دنياي امروز ما تنبلي بدل شده است به " كاري براي انجام دادن نداشتن " و اين موضوع كاملاً متفاوتي است ؛ كسي كه كاري براي انجام دادن ندارد ناراضي است ، كسل است و در جست وجوي ابدي براي جنب و جوش از دست رفته .“
ميلان کوندرا، آهستگي، ترجمهي نيما زاغيان
گاهي ديدن يك هم فكر، آدم را به كپي پيست قانع ميكند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر