كنار در اتاقش يك كپهي كوچك مو ريخته بود. مثل هميشه ميديدمش و با اندك كنجكاوي رد ميشدم و فراموش ميكردم.
يك هفتهاي بعدتر، همسرم ديد و از پسر ارس و پرس كرد: اين موا چيه دم اتاقت ريختي؟
آقاي پسر هر صبح كه به آينه نگاه ميكند، دستههاي نافرمان مو را كه با شانه زدن سرسريش حالت نميگيرند با قيچي ميبرد و پيروز به مدرسه ميرود.
گمانم او تقريب تكه خطي را خوب ميفهمد.
۶ نظر:
Gostei muito desse post e seu blog é muito interessante, vou passar por aqui sempre =) Depois dá uma passada lá no meu site, que é sobre o CresceNet, espero que goste. O endereço dele é http://www.provedorcrescenet.com . Um abraço.
سلام.ميبينيد که بچه ها برای مشکلاتشان،راه حل های پايه ای پيدا ميکنند. zita
منظورتان
piecewise linear approximation
است؟ ها ها. من هم این مصداقیابیهای دور از ذهن را که به کار
کردنِ humanized
مفاهیم علمی/درسی میآید، خیلی دوست دارم... :)
مرسي نوترينوي دورياب :)
منظورم دقيقا همين است. كاري كه پاره خط قيچي آرايشگاه با انحناي پوش موها ميكند.
خوش به حال آقای پسر! خوش به حال آقای پسر
کار اساسی را آقای پسر انجام میده. خودش دست به کار شده که موهاش اون مدلی که دلش می خواد در بیاد.
خوش باشین
ارسال یک نظر