۱۳۸۵/۱۰/۰۹

اسقولوفندريون: به بخاري‌تان آب بدهيد

اگر بخاري‌تان جاي آب ندارد، يك ظرف پهن مثل ماهي‌تابه را آب كنيد و رويش بگذاريد. اگر جاي آب دارد يك پارچ آب برداريد و به آن آب بدهيد. چرا؟

- سلامتي: سرما رطوبت هوا را كم مي‌كند. در اين شرايط احتمال سرماخوردگي بيشتر مي‌شود. كمي بخار آب هواي خانه را مطبوع‌تر مي‌كند. تنفس بهتر مي‌شود و براي پوست هم بهتر است.

احساس گرماي بيشتر: ظرفيت گرمايي هواي مرطوب از هواي خشك بيشتر است. به همين دليل ديرتر سرد و ديرتر گرم مي‌شود. اين اثر به خصوص وقتي خانه درز داشته باشد يا در و پنجره زياد باز و بسته شود مشهودتر است.

صرفه‌جويي در سوخت: به دليل قبلي. به خصوص حالا كه شرايط گازرساني مطلوب نيست و احتمال قطع آن هست.

اگر دوست داشته باشيد مي‌توانيد يك اسانس يا ميوه معطر توي آب بياندازيد كه با يك تير چهار نشان زده باشيد.

اسقولوفندريون چيه؟ - هيچي، از تو جوب پيداش كردم. يعني panacea

۱۳۸۵/۱۰/۰۸

پاستورال

تو خيابون جمهوري حوالي كافه نادري، يه كلينيك بود كه پله مي‌خورد ميرفت پائين. كنارش يه مطب بود سر نبش پاساژ. يه حاج آقايي كه مسئول اورژانس كلينيك بود داشت به دوتا دكتر جووني كه مال مطب سر پاساژ بودن مي‌گفت سرمون خيلي شلوغه، مريضاي غير اورژانسي رو شما ببينيد. من كه داشتم رد مي‌شدم گفتم من مي‌رم تو مطب. دكتر جوونه شروع كرد به شرح حال گرفتن.

- سرگيجه داري؟

- گاهي، به ندرت.

- تا حالا كاري كردي كه كسي رو آزار بده؟

- خوب ... آره.

- اين ساديسمه. شبا سرفه ميكني؟

- گاهي.

- تب داري؟

- تب؟ ... نه.

- همون ساديسمه.

يه نسخه بزرگ تو صفحه آ سه بهم داد كه فقط تو يه خط چيزي نوشته بود شبيه دي او تي.

- اين چيه؟

- اونو برا سرفه تون نوشتم.

- برا ساديسم چي؟

- نه، همون خوبه.

- دكسترومتورفان؟

- اين نسخه رو هم برا دفعه بعد. ما فقط با هم حرف مي‌زنيم. دارو خيلي مهم نيست. راستي، اينجوري ويزيتتون مي‌شه بيست و پنج هزار تومن. تازه همش حرف هم نيست. چن جلسه ديگه هم بايد بياين. گاهي فقط چند جمله.

لحنش مهربون شده. جيبامو ميگردم. معمولا پول زيادي توش نيست.

- فكر كنم يادم رفته پول بردارم.

- نگفته بودم؟ اِه .... بايد اول مي‌گفتم.

ته جيبم چند اسكناس مچاله پيدا كردم.

- من فقط دو هزار و پونصد تومن مي‌دم.

خواب مزخرفي بود. عوضش صبح جمعه زود بيدار شدم. يه خواب قشنگم قبلش ديدم كه نمي‌گم.

۱۳۸۵/۱۰/۰۲

مي خوردن روز

ديده‌ايد بلوغ اجتماعي و جنسي آدم‌ها نسل به نسل ديررس‌تر مي‌شود؟ تمدن به ما اين امكان را داده كه ديرتر درگير شويم. آيا مي‌شود زماني را تصور كرد كه براي همه يا اكثر اعضاي جامعه، زمان آغاز اين درگيري تا لحظه مرگ به عقب بيافتد؟ اين يك فريب بزرگ است كه تحقق آرزوها را به دوران بازنشستگي حواله مي‌دهيم.

درگير شدن در استرس‌هاي زندگي اجتماعي/اقتصادي باعث كاهش خلاقيت مي‌شود. اصلا ساختار رقابتي كسب و كار و به تبع آن سياست، آن را به يك بازي برد-باخت بدل كرده كه تمام ذهن دوطرف بازي را درگير مي‌كند. در واقع ما هميشه بين حداكثر كردن برخورداري خود از منابع از طريق كار رقابتي و استفاده از اين منايع بدست آمده براي منافع شخصي نوسان مي‌كنيم. هرچه بيشتر، بهتر. اما كدام كفه بيشتر؟ اينجا هم بين معاش اقتصادي و معاش فردي تزاحم است، رقابت است.

شايد اديان و آئين‌ها ايده‌اي بودند براي تغيير اين بازي. اما با عرفي شدن به سمتي رفتند كه خود بازي برد و باخت جديدي طراحي كردند: رقابت براي رستگاري. اين براي آئين‌هاي به نسبت مدرني مثل كمونيسم هم صدق مي‌كند.

براي نيمه شمال نشين تمدن، گرسنگي مشكل اصلي نيست، بلكه رهايي از ترس هدف است.

ريشه بيشتر شرور رقابت است. همانطور كه موتور تحول و بهبود رقابت است. در نظريه‌ تكامل و آنجا كه مربوط به جانداران مي‌شود تصور بازي بي‌رقابت ممكن نيست. سؤال اساسي اينست كه آيا مي‌توان در موجود زنده جديدي كه مخلوق انسان است و سازمان، گروه يا جامعه نام دارد يك بازي بي‌رقابت طرح‌ريزي كرد؟

نگوئيد آدم بايد از كارش لذت ببرد. كسي براي كاري كه دوست داريد به شما نمي‌پردازد. دست كم در درازمدت اين‌طور است. اگر اين نبود مرگ گروه‌ها رخ نمي‌داد. منافع و اهداف مشترك معمولا دوام ابدي ندارند.

در تجربه‌هاي ذهني من، آدم‌هاي خلاق كساني هستند كه خيلي درگير كسب و كار يا اجتماعشان نيستند. آنها بي‌آنكه وارد بازي برد و باخت شوند محصولي ارائه مي‌دهند كه موجب تغييري مثبت مي‌شود.

پراكنده است. بايد بيشتر فكر كنم.

غضنفر: اين كودك درون كه ميگن كجاس؟

Endless story underneath

- ميشه كاري كني رو خوندن هر پست، موزيكِ خودشو پخش كنه؟ مي‌خوام شكيرا بزارم.

- نه، نميشه.

اخلاق اقتباسي مديران از زنان

هردو:

قسمتهاي گهِ كار را به ديگران مي‌سپارند.

هر چه پيچيده‌تر و نامفهوم‌تر حرف بزني، برايشان جذاب‌تر است.

براي رسيدن به منافع دراز مدت صبورند.

كسب رضايت كاملشان ناممكن است.

همه توجه شما را مي‌خواهند.

از كاركنان دو شغله بدشان مي‌آيد.

دوست دارند هميشه شما را در انتظار نگهدارند.

خوب، شايد دانش مديريت ابداع خانم‌ها بوده باشد.

۱۳۸۵/۰۹/۲۶

آسمان خراش

سؤال امتحان نهايي فيزيك دانشگاه كپنهاگ:
چگونه مي‌توان با يك فشارسنج ارتفاع يك آسمان‌خراش را محاسبه كرد؟
پاسخ يك دانشجو:
"يك نخ بلند به گردن فشارسنج مي‌بنديم و آن را از سقف ساختمان به سمت زمين مي‌فرستيم. طول نخ به اضافه طول فشارسنج برابر ارتفاع آسمان‌خراش خواهد بود." اين پاسخ ابتكاري چنان ممتحن را خشمگين كرد كه دانشجو را رد كرد. دانشجو با پافشاري بر اينكه پاسخش درست است به نتيجه امتحان اعتراض كرد. دانشگاه يك داور مستقل را براي تصميم درباره اين موضوع تعيين كرد. داور دانشجو را خواست و به او شش دقيقه وقت داد تا راه حل مسئله را به طور شفاهي بيان كند تا معلوم شود كه با اصول اوليه فيزيك آشنايي دارد.
دانشجو پنج دقيقه غرق تفكر ساكت نشست. داور به او يادآوري كرد كه وقتش درحال اتمام است. دانشجو پاسخ داد كه چندين پاسخ مناسب دارد اما ترديد دارد كدام را بگويد. وقتي به او اخطار كردند عجله كند چنين پاسخ داد:
"اول اينكه مي‌توان فشارسنج را برد روي سقف آسمان‌خراش، آنرا از لبه ساختمان پائين انداخت و مدت زمان رسيدن آن به زمين را اندازه گرفت. ارتفاع ساختمان مساوي يك دوم g ضربدر t به توان دو خواهد بود. اما بيچاره فشارسنج." "يا اگر هوا آفتابي باشد مي‌توان فشارسنج را عمودي بر زمين گذاشت و طول سايه‌اش را اندازه گرفت. بعد طول سايه آسمان‌خراش را اندازه گرفت و سپس با يك تناسب ساده ارتفاع آسمان‌خراش را بدست آورد."
"اما اگر بخواهيم خيلي علمي باشيم، مي‌توان يك تكه نخ كوتاه به فشارسنج بست و آنرا مثل يك پاندول به نوسان درآورد، نخست در سطح زمين وسپس روي سقف آسمان‌خراش. ارتفاع را از اختلاف نيروي جاذبه مي‌توان محاسبه كرد: T = 2 pi sqroot (l / g) ."
"يا اگر آسمان‌خراش پله اضطراري داشته باشد، مي‌توان ارتفاع ساختمان را با بارومتر اندازه زد و بعد آنها را با هم جمع كرد."
"البته اگر خيلي گير و اصولگرا باشيد مي‌توان از فشارسنج براي اندازه‌گيري فشار هوا در سقف و روي زمين استفاده كرد و اختلاف آن برحسب ميلي‌بار را به فوت تبديل كرد تا ارتفاع ساختمان بدست آيد."
"ولي چون هميشه ما را تشويق مي‌كنند كه استقلال ذهني را تمرين كنيم و از روش‌هاي علمي استفاده كنيم، بدون شك بهترين روش آنست كه در اتاق سرايدار را بزنيم و به او بگوييم: اگر ارتفاع اين ساختمان را به من بگويي يك فشارسنج نو و زيبا به تو مي‌دهم."
اين دانشجو كسي نبود جز نيلز بور، تنها دانماركي كه موفق شد جايزه نوبل در رشته فيزيك را دريافت كند.
ترجمه شده از: Funny Emails

۱۳۸۵/۰۹/۲۲

Share

از به اشتراك گذاشتن محصولات، تجارت درست شد. بعد با لغو برده‌داري خدمات به اشتراك گذاشته شد. با توسعه ارتباطات وبلاگ درست شد(به همين زودي). به اشتراك گذاشتن انديشه‌ها و احساسات. ممنون از همه دوستاني كه نگران سرماخوردگي من شدند. جايتان خالي كه در مه قدم بزنيد. جايتان خالي.
"به اشتراك گذاردن" لغت بي هويتي است. ما هيچ فعلي براي اين كار نداشته‌ايم؟ اياري (همياري؟) ميان بختياري‌ها به معني كمك كردن به همديگر است، وقتي محصول روي زمين مانده باشد و كشاورز استطاعت برداشت نداشته باشد. اما از آن فعل حسابي بيرون نمي‌آيد.
مطمئنم ما يك كلمه داشته‌ايم كه آنرا گم كرده‌ايم.

بيا بياندرز

فكر مي‌كردم چرا ما همه بوعلي سينا و فارابي و دانشمندان ايراني ديگر را مي‌شناسيم و شايد چند قصه از زندگي‌شان مي‌دانيم اما كمتر چيزي از آثارشان خوانده‌ايم. شروع كردم به گشتن. چيز بدردبخوري در اينترنت نديدم. اما كلي در كتابخانه‌هاي الكترونيكي فارسي پرسه زدم. هميشه پرسه زدن در كتابخانه را دوست دارم. دنياي آشناي من است.
رسيدم به يك قفسه كوچك. اينجا در كتابخانه داتيس. پندهاي يك پدر به پسرش را برداشتم و خواندم. ساده و صميمي. بي‌قضاوت درباره درستي و نادرستي‌شان از خواندنش خوشم آمد. شما هم اگر نخوانده‌ايد بخوانيد. خيلي مفصل نيست. چند تا از اندرزهايش را محض نمك‌پاشي مي‌گذارم:
- دست كم سالي يك بار طلوع آفتاب را تماشا كن.
- در حمام آواز بخوان.
- آنچه را بچه‌ها به حراج گذاشته‌اند بخر.
- زياد عكس بگير.
- داخل پاركومتر خالي يك غريبه پول بريز.
- روزي هشت ليوان آب بنوش.
- قاطع باش. حتي اگر گاهي اشتباهي كني.
- پزشكي به سن و سال خودت انتخاب كن تا هردو با هم پير شويد.
...
اما بوعلي، دلم مي‌خواهد يك وقتي قسمت‌هايي از قانون او را با زباني ساده بازنويسي كنم. او يكي از دوست داشتني‌ترين و انسان‌گراترين دانشمندان همه دوران‌هاست كه متاسفانه در كشور خودش ناشناخته‌تر است.

۱۳۸۵/۰۹/۱۹

من يك message كوچك تلخم، مرا نخوان *

من يك سرماخورده‌ي بدعنقم. همسرم مرا بسته به چاي و آش. خودم به موزيك و سيگار. هيچ چيز بدتر از اين نيست كه عطر سيگار را نشنوم. ولعم را زياد مي‌كند. توي سرم پر سرب شده. سارتر آخر عمري تقريبا نابينا شده بود و نمي‌توانست چيزي بخواند سيمون بايد برايش كتاب مي‌خواند. وقتي پرسيدند گله‌اي نداري گفت: "نه، جز اينكه پزشك مرا از سيگار كشيدن منع كرده" (مضمون).
فردا يك جلسه كاري نسبتا مهم دارم كه بايد معركه گردان باشم. فكر مي‌كنم براي كرها آواز مي‌خوانم، با حفظ پروتكل. ببخشيد مخاطب‌هاي فردا. كسي براي انجام كاري كه دوست داري پول نمي‌دهد. فكر مي‌كنم سرماخوردگي استرس را كم مي‌كند. اصلا بيماري آدم را بي‌تفاوت مي‌كند. اين خوب است.
ديروز مه بود. از آنها كه روي زمين مي‌غلتد. قدم زدن توي مه خوب بود. مثل رانندگي در شب كيف دارد.
آخرين باري كه كاري را براي اولين بار كردي كي بود؟
* مصرع از حديث لرز غلامي است. اين نوشته ربطي به آن شعر زيبا ندارد.

۱۳۸۵/۰۹/۱۷

چاق‌ها كمتر؟


سرعت مصرف انرژي يك انسان حدود 100 وات است. مغز با اينكه فقط 2% وزن بدن را تشكيل مي‌دهد، 20% انرژي مصرف مي‌كند.
اينجا نوشته است كه توسعه مغز كساني كه در كودكي به چاقي مبتلا مي‌شوند دچار مشكل مي‌شود و هرچه فرد فعاليت فيزيكي بيشتري داشته باشد، مغز فعال‌تري خواهد داشت. افزون برآن، كيفيت تغذيه هم بر فعاليت مغز مؤثر است.
من يك نظريه كمي متفاوت دارم. اين نظريه بر مشاهدات و فرض‌هاي غيردقيق زير استوار است:
1- ديده‌ايد آدم‌هايي را كه تحرك بدني چنداني ندارند اما هرچه مي‌خورند چاق نمي‌شوند؟ فعاليت مغزي آنها را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟ آدم‌هاي باهوشي هستند؟
2- مغز‌هاي فعالي كه مي‌شناسيد بيشتر در ميان چاق‌ها هستند يا لاغر‌ها؟
3- مصرف مفرط الكل باعث زوال قشر خاكستري مغز مي‌شود. دائم‌الخمرهاي ثروتمند بيشتر چاقند يا لاغر؟
4- چاقي يك فرآيند تجمعي است. اگر كسي از آن 20 تا 25 درصد انرژي مصرفي مغز فقط 5% كمتر مصرف كند، با فرض مصرف روزانه 2400 كيلوكالري چقدر چربي اضافه در بدنش ذخيره مي‌شود؟
اگر هر گرم چربي را معادل 9 كيلو كاري فرض كنيم(+)، روزي 13 گرم و سالي 4.7 كيلوگرم و در ده سال 47 كيلوگرم اضافه وزن بار مي‌آيد.
به نظر من چاقي علل بسيار گوناگوني دارد، اما يكي از راه‌هاي پيشگيري و حتي درمان آن فعال‌تر كردن مغز است، خواه با افزايش تحرك بدني، خواه با تمرين دادن قوه تخيل كه موتور نوآوري است، خواه با حل هر نوع مسئله.

۱۳۸۵/۰۹/۱۰

بزرگداشت هنر آشپزي (يادداشت‌هاي گرسنگي)

چرا انسان در بعضي فنون دانش تحليلي را بكار مي‌گيرد و در بعضي نه؟ مثلا معماري و ساختمان از اول تمدن با انسان بوده است و به سرعت از دانش براي توسعه خود استفاده كرده است اما پزشكي از چيزي در مايه‌ي خرافات شروع شد و تنها در همين چند دهه اخير نگاه سيستماتيكي به موضوع خود پيدا كرده است.
اين روزها مطلب جالبي در چارديواري منتشر مي‌شود با عنوان "خودکاوی بی‌تعارف" با امضاي ماني ب كه با شوخ‌طبعي پنبه‌ي شكم‌پرستي ملت ايران را مي‌زند. مطلب خواندني است و ظريفانه و مي‌توان اغراق‌هايش را بيشتر به حساب كمدي گذاشت تا درجازدن ايرانيان در مرحله دهاني.
خوب، اين دو بند چه ربطي دارد؟ مي‌گويم. به نظر من آشپزي از آن فرايند‌هايي است كه از فناوري تاثير كمي گرفته است. البته صنايع غذايي به فراوري غذا كمك زيادي كرده و جاهايي هم به سلامت آن ضرر زده، ولي اگر به منو غذاهايي كه مثلا ظرف يك سال گذشته خورده‌ايد نگاه كنيد، تقريبا همه آنها محصول يك تمدن كهنه هستند و تركيب‌شان هم طي سال‌ها تغيير چنداني نكرده‌است. اين طور است كه اگر ايران، چين، هند و يونان را قديمي‌ترين تمدن‌هاي باقي‌مانده بدانيم، خوش‌تركيب‌ترين و حتي خوشمزه‌ترين غذاها هم مال اين‌هاست. شناخت، انتخاب و تركيب سبزيجاتي كه قورمه سبزي را مي‌سازند حاصل نبوغ كندي است كه طي سال‌ها بدست آمده است.
دير نيست كه فناوري با شناخت تحليلي بويايي و چشايي انسان، بوها و مزه‌هاي اساسي و تركيب مواد غذايي بتواند دستور غذاهاي جديد و خوشمزه‌ را ابداع كند.