۱۳۸۶/۰۳/۰۵

در پستوي خانه نهان بايد كرد

در گوگل دنبال بيتي مي‌گشتم  كه با عشق شروع مي‌شد. باور مي‌كني كه عشق در ليست كلمات ممنوع است؟ مي‌گويد: مشترك گرامي ...

ازين بالا اينطور به نظر مياد

ولش مي‌كنم. سال‌هاي دهه‌ي شصت زيرزمين ميدان آزادي ... نمايشي برپا بود به اسم "آزادي". با گيتاري كه آهنگ لنگي از آمريكاي لاتين را مي‌نواخت، همسراها شعر مي‌خواندند. حالا كه كمي دلم گرفته، حافظه‌ام به تيزي يك زنداني انفرادي مي‌شود و بيرونش مي‌اندازم:

من شعرم، تو آوازي ... مرا، ترانه كن
من خوابم، تو رؤيايي ... به چشم من بتاب

من رودم، تو دريايي ... مرا روانه كن

من بغض خاموشم، تو فريادي
اي هم آواي من

آ   زا   دي

۱۳۸۶/۰۲/۳۰

بوسه‌هاي پنهاني

يك روز قوال، پيش شيخ ما (ابو سعيد ابوالخير) اين بيت مي‌خواند:

اندر غزل خويش نهان خواهم گشتن
تا بوسه زنم بر دو لبت چونش بخوانى

شيخ پرسيد اين بيت كراست؟ گفت عماره گفته است. شيخ برخاست و با جماعت صوفيان به زيارت خاك عماره شد.

اثرگذار‌ها

سيدعباس محمدي مرا به بازي جالب تاثيرگذارترين دعوت كرده. من هرچه فكر كردم ديدم با تمام اشتياقم به بازيگوشي، نمي‌توانم در اين بازي شركت كنم و قواعدش را مثل بقيه‌ي دوستان رعايت كنم. به جاي خراب كردن بازي و به احترام سيدعباس عزيز و براي اطفاي شهوت بازيگري خودم، بگويم كه چرا نه:

1- من بيشتر از انديشه‌ها و به قول امروزين و دقيق‌ترش پارادايم‌ها تاثير گرفته‌ام تا آدم‌ها. آدم‌ها موجوداتي هستند با عواطف و نيازهاي يكسان (نه مساوي). پس هميشه مواظبم در دام ارادت بني‌بشري نيفتم و بجاي پرستش ديگران به دوستي‌شان اكتفا كنم و از آن بهره‌مند شوم. اين سابقه را در نگرش آدمي مثل شمس تبريزي هم مي‌توان پي‌گرفت كه درباره‌ي آدم اثرگذاري مثل پيامبر مي‌گويد: "با محمد جز به برادري نزيسته‌ام."

اما انديشه‌ها، انديشه‌هاي اثرگذار هيچگاه محصول ذهن يك نفر نيستند. برآيند تعامل‌هاي پيچيده و پر از جزئيات ذهن‌هاي متعددند. به بيان ديگر، خلاقيت آدمي يك فرآيند "ابداع از هيچ" نيست بلكه بيشتر "كپي پلاس" است، منتها معمول اينست كه يك نفر نماينده‌ي يك پارادايم يا محصول معنوي شناخته مي‌شود. من بر اين باورم كه سازمان‌هاي اجتماعي اعتباردهنده، كمتر عملكرد منصفانه‌اي داشته‌اند و اين كم انصافي در اعطاي اعتبار، هرچه به سوي توده‌ي آدم‌ها برويم كمتر مي‌شود. درباره‌ي سازمان‌هاي اجتماعي اعتباردهنده يك پست مفصل مجزا خواهم نوشت.

2- با پسوند "ترين" و در كل صفات عالي مشكل دارم. صفات عالي از ظرفيت قضاوت من فراترند.

3- حتي اگر نسبي به آدم‌هاي اثرگذار نگاه كنم، مني كه گمنام مي‌نويسم با نام بردن از چه كسي از او اعتبار بگيرم يا به او اعتبار بدهم؟

همچنان از خواندن نوشته‌هاي بازيگران لذت مي‌برم و منتظر بازي جالب بعدي مي‌مانم.

۱۳۸۶/۰۲/۲۸

قانون بنفورد

اگر از يك فهرست اعداد، مثلا جمعيت شهرهاي يك كشور يا شماره‌ي شناسنامه آدم‌هاي يك شهر، يا طول رودخانه‌هاي قاره‌ي آسيا يك عدد را به طور تصادفي انتخاب كنيم، احتمال آنكه رقم اول از سمت چپ يك باشد چقدر است؟
10 درصد؟ 11 درصد؟

نه. بنفورد مي‌گويد اين احتمال حدود 30 درصد است، يعني تقريبا شانس يك به سه.

قانون بنفورد: در يك فهرست از اعداد و داده‌هاي آماري، احتمال آنكه رقم اول يك عدد (از سمت چپ) يك باشد، 30 درصد است.

به چه درد مي‌خورد؟
از اين قانون براي كشف تقلب در داده‌هاي اجتماعي/اقتصادي استفاده مي‌شود. مثلا فهرست هزينه‌هاي يك شركت، تعداد آراء يك نامزد انتخاباتي در حوزه‌هاي راي‌گيري، ....

اثبات دقيق آن هنوز ارائه نشده است. مي‌توان ثابت كرد داده‌هاي تصادفي كه از توزيع نرمال پيروي نمي‌كنند و ديمانسون دارند به دليل قانون توان چنين خاصيتي را نشان مي‌دهند. اما توجيه آن براي اعداد بدون ديمانسيون هنوز ناشناخته است.

تحقيق نشان داده كه متقلب‌ها اعداد ساختگي را حول و حوش 5 و 6 درست مي‌كنند.

اين قانون را روي فهرستي از حدود 1300 شماره شناسنامه امتحان كردم و با دقت خوبي درست از كار درآمد. مي‌خواستم نتايج انتخابات نهمين دوره‌ي رياست جمهوري در حوزه‌هاي مختلف را با آن آزمايش كنم كه متاسفانه در پورتال وزارت كشور موجود نبود. (بقيه‌ي دوره‌ها بودند. چرا اين يكي نيست؟)

توضيح من ناقص و صرفا براي جلب توجه به مسئله است. لطفا منابع را ببينيد.

چند منبع خوب:
http://mathworld.wolfram.com/BenfordsLaw.html
http://en.wikipedia.org/wiki/Benford's_law
http://physorg.com/news98015219.html

۱۳۸۶/۰۲/۲۶

فــــيلـــترپيچ

اين وبلاگ‌ها كه ستون سمت چپ فهرست كرده‌ام و بقيه‌ي وبلاگ‌هايي كه گه‌گاه مي‌خوانم دارند يكان يكان فـــيلـــترپيچ مي‌شوند. سايت‌هايي كه روزانه مي‌ديدم هر روز كمتر مي‌شوند. هشتادو سه درصد -بله، هشتادو سه درصد- لينك‌هايي كه دنبال مي‌كنم به يك صفحه‌ي آبي مي‌رسند كه مي‌گويد ممكن نيست، نمي‌شود، نكن.

نگرانند كه بندگان خدا گمراه شوند. دارند به تكليف‌شان عمل مي‌كنند و ثواب براي خودشان مي‌نويسند.
يادم مي‌آيد آدم‌هاي سخت‌گير هرچه پير مي‌شوند بي‌حياتر مي‌شوند. بي‌تفاوت ‌تر مي‌شوند. رواداري‌شان بيشتر مي‌شود.
منتظرم تا اين نرم‌افزار هوشمند كه كلمات ممنوع را از چشمه‌ي اطلاعات شكار مي‌كند كمي پير شود. من بسيار خواهم زيست.

۱۳۸۶/۰۲/۲۲

فروغين

چه لزومي داشت؟ ها ؟

با شما هستم فروغ خانم.

شعر به آن بلندي ...

كافي بود مي‌گفتي

"تو مي‌دمي و آفتاب مي‌شود"

In today’s complex and ever changing world

مقاله‌اي كه با جمله‌ي بالا - يا از آن مقلدانه‌تر، ترجمه‌ي آن- شروع شده باشد نمي‌خوانمش. در اين دنياي به قول شما وانفسا، هيچ خلاقيتي براي فريب خواننده لازم نيست؟

صاعقه

اي كساني كه مي‌نويسيد. بترسيد از آنچه نبايد بنويسيد. و ننويسيد آنچه از آن بايد بترسيد. اين را از آن رو گفتيم. كه بدانيد كه مراقب شما هستيم. و هميشه اين را به ياد داشته باشيد. و به يكديگر يادآوري كنيد. دوستانتان را دوست بداريد. و با دشمنانتان دشمني كنيد.