"ارتفاع هواپيما مرتب كم ميشد و بايد هرچه سريعتر تصميم ميگرفتم. سرعت هواپيما زياد بود و ارتفاع كم. وقتي ايجكت كردم، كابين هواپيما رفت و كلاهم را با خودش برد. بند كلاه زير چانهام وصل بود و تمام صورت و چانهام را زخمي كرد و باعث شد فكم محكم به هم بخورد و دندانهاي جلويم شكسته شود. لحظهاي بيهوش شدم و زماني كه به هوش آمدم چترم باز شده بود و در بالاي سرم باد ميخورد و در ارتفاع 10 متري زمين بودم. هنگام فرود محكم به زمين خوردم و پاي چپم ضرب ديد. دندانهايم همه بيحس شده بود و خون از دهانم جاري بود. دفترچه يادداشتي كه با خودم داشتم بلافاصله درچالهاي در زير خاك پنهان كردم و بيحال به روي زمين افتادم. متوجه شدم شخصي زير بغل مرا گرفته و سعي دارد مرا از زمين بلند كند. چشم باز كردم. او لباس كشاورزان عراقي به تن داشت و مرتب به من ميگفت ماخوف! ماخوف! (نترس! نترس!)"
"... تعدادي انار به ما داده بودند. سهيلي مقداري از آنها را دانه كرد و به صورت سركه درآورد و از سيمها دو قطب مثبت و منفي درست كرد و با تعجب لامپ با نور ضعيفي روشن شد. روشن شدن لامپ براي ما موفقيت بزرگي بود. ...با تهيه باطري آب اناري مجددا راديو به كار افتاد و مدت زمان بيشتري ميتوانستيم از آن استفاده كنيم."
"من علي را همراه خودم داشتم. او مرا به اسم صدا ميزد و گويي با دوست خودش صحبت ميكند. سعي كردم با گفتن باباجان و پدرجان به او گوشزد كنم كه من پدر تو هستم و دوست دارم مرا پدر صدا كني."
ديشب "6410" رو خوندم. خاطرات حسين لشگري، خلباني كه 18 سال (6410 روز) اسير بوده. دو روز قبل از شروع جنگ اسير شده و آخر از همه آزاد ميشه. يعني 10 سال بعد از تموم شدن جنگ. خوندنش منو ياد خاطرات افگنيا كينزبورگ (سفري در گردباد) انداخت. زني كه سالها در زندانهاي استالين اسير بود. بي در نظر گرفتن باورهاي سياسي، حسها خيلي شبيه هم بود. تفاوت مهم اينه كه حسين لشگري هنوز زندس و بين ما زندگي ميكنه.
به نظرم زندان از احمقانهترين اختراعات تمدنه.
[املاي نام افگنيا را طبق تحقيق سيدعباس محمدي اصلاح كردم]منبع عكس: خبرگزاري مهر
۲ نظر:
راستش فيلمهايي كه برام موندگارن بيشتر از ده تا هستن. ولي يه سريشون كه اول يادم مياد ايناس
Luis Bunuel: The Phantom of Liberty, Viridiana, L'age D'or
Kubrick: The Clockwork Orange, Barry Lyndon
Fellini: Satyricon, Amarcord
Kusturica: Underground, Black cat/White cat, Time Of Gypsies
Lynch: Lost Highway
Jean Vigo: Zero for Conduct
Luc Besson: The Last Combat
Jean Cocteau: the blood of a poet
Godard: Breathless
Chaplin: Circus
در ضمن اينو يادم رفت بگم كه احمقانهترين اختراع بشر، سياستمداره
ارسال یک نظر