۱۳۸۵/۱۱/۲۳

نويز صورتي (لطفا با بستني وارد نشويد)

صداها و همهمه‌هاي درهم و برهم مثل صداي آبشار و جويبار يا صداي زمينه برفك تلويزيون يا صداي موتورسيكلت ماهيت بي‌نظم -وگاه آشوب‌ناكي- دارند. بعضي مثل شرشر آب رودخانه ملايم و آرام‌بخشند و بعضي مثل صداي موتورسيكلت نه.

اين نويزها هرچه طيف فركانسي شبيه تري به صداي انسان داشته باشند، به مدت طولاني تري قابل تحمل هستند. به عبارت علمي‌تر، اگر طيف فركانسي صدا از فركانس‌هاي كم به سمت فركانس‌هاي زياد نزولي باشد، يك نويز صورتي داريم كه طيفش شبيه صداي آدميزاد است (مثل صداي شرشر آب). در برابر، نويز سفيد (مثل صداي برفك تلويزيون‌هاي قديمي) در تمام طيف فركانسي دامنه‌اي تقريبا ثابت دارد و گوش‌آزار است.
همچنين موسيقي‌هايي كه مترونوم نزديك به ضربان قلب دارند آرام بخشند.

خوب، تا اينجا يعني كه شنوايي ما صداها را با معيار "ميزان شباهت به صداهاي آشنا" ارزش‌يابي مي‌كند. مي‌توان استدلال‌هاي مشابهي براي بقيه حواس هم پيدا كرد. پس:
اگر مي‌خوهي هيجان ايجاد كني، آشنايي‌زدايي كن.
بنابراين دانش كه آشنايي‌زدايي مي‌كند، هيجان‌آور و آرامش‌زدا است.
برعكسش اين مي‌شود كه مراسم، آئين‌ها، تقدس‌ها و هر چه كه آشنايي بدهد، آرامش‌بخش است. اين حربه‌ي قديمي بشر بوده در برابر همه چيز‌هاي ناشناخته‌اي كه از آن مي‌ترسيده. مرگ، بلوغ، ازدواج، كشتن و كشته شدن، ... همه آئين و تقدس خود را دارند.
به نظر من تاثير شبه داروها (پلاسيبو)، انرژي‌درماني و چيزهاي نظير آن هم به همين دليل است. آنچه كه اثر مي‌كند و حس بهبود را در ما به وجود مي‌آورد، همان احساس آشنايي است كه پس از اجراي هر مراسم و آئيني - البته به شرط اعتقاد- به دست مي‌آوريم.

هیچ نظری موجود نیست: