آيا اين احساس است كه باعث ترشح هورمونها و آغاز واكنشهاي شيميايي در بدن ميشود يا ترشح مواد شيميايي در بدن احساسات را پديد ميآورد؟
اين سئوال از پانزده سالگي در ذهن من ميچرخد. بگذاريد بگويم كه دو سؤال، قديميترين پرسشهاي ذهن من بودهاند ( و نه لزوما مهمترين). يكي همين كه گفتم و ديگري مفهوم دقيق پديدهي زمان. خوب، دومي را رها ميكنم فعلا.
دانش تجربي، هيچ دليل قانع كنندهاي براي كشف اراده (نه عليت) ارائه نميكند. ما فقط ميتوانيم دربارهي همزماني پديدهها نظر بدهيم. گرم شدن آب و و وجود آتش زير ظرف آب همزمانند. بقيهاش common sense است به علاوهي تحويل (reduction). يك مفهوم را با مفهوم سادهتر(؟)ي توضيح ميدهيم. آب گرم ميشود چون انرژي حركتي مولكولهاي آن زياد شده. تو سرماخوردهاي چون ارگانيزمهاي بدنت تحت تاثير ويروسهاي مهاجم قرار گرفته. عصبانيت و استرس با ترشح هورمونهايي مثل آدرنالين همزمان است. گرسنگي و عشق و نفرت و ترس و pms و غيره هم شيمي خودشان را دارند.
دربارهي پرسش من، پاسخ از هر دو طرف درست است. مثلا با اعمال استرس خارجي، ميتوان بدن را وادار به ترشح آدرنالين كرد. با تزريق آدرنالين هم ميتوان احساس استرس را با تمام واكنشهاي ديگر بدن مثل افزايش فشار خون و انقباض ماهيچهاي و غيره ايجاد كرد. تا اينجا اين يعني براي كساني كه به احساساتشان اصالت زيادي ميدهند خبر خوبي نيست.
خوب، اينها كه گفتم به چه درد ميخورد؟
اگر اين خزعبلات درست باشد، با يك رژيم طرحريزي شدهي شيميايي (و در آينده شايد الكتريكي) ميتوان احساسات دلخواه را تجربه و بلكه مديريت كرد. اين البته حرف جديدي نيست و استفادهكنندگان از مواد مخدر (انواع) از قرنها پيش آن را ميشناسند. نكتهي جديد، طرحريزي يك رژيم الكتروشيميايي بهينه براي مديريت احساسات است. قرص آبي براي عاشق شدن، قرمز براي شجاعت، سبز براي مدارا، صورتي براي اينكه انگيزه پيدا كني ادامه بدهي، ...
چيزي كه ميخواهم بگويم اينست كه اگر احساسات را محرك اراده بدانيم، به اين ترتيب فاتحهي ارادهي بشري هم خوانده شده است. اما چند نكتهي ديگر. اگر چنين نتيجهگيريهايي درست باشد،
- بايد ارزش را به تجربه كردن داد و نه احساسات حاصل از تجربه.
- اصالت و ارزش خرد از احساس بيشتر است. يعني جايي كه ترديد داري، بايد به خرد تكيهي بيشتري بكني تا احساس. منظور از خرد، حافظهي پردازششدهي درازمدت احساسات (حتي جمعي) است و منظور از احساس، تكيه بر دريافت آني شما از حوادث درون و برون.
- بر همگان واضح و مبرهن است (!) كه آدمي منافع كوتاه مدت اندك را بر منافع دراز مدت بسيار ترجيح ميدهد (اگر نميدانيد برويد و از كسي مثل حامد قدوسي بپرسيد. لينكش همين بغل است). پيدا كردن نقطهي تعادلي ميان منافع درازمدت و كوتاه مدت، از مهمترين تصميمهاي هر شخص (سازمان) است.
۷ نظر:
پیکولو جان، کامنتی نوشته بودم هم طول با اصل نوشتهات. ولی ارسالش نکردم چون باز هم همهی اون چیزی که میخواستم بگم نبود. این بحثا رو باید رو در رو انجام داد. فقط اینو بگم که کلید اصلی فرآیندهای ذهن ما در «ناشناختهها» هست. و دیگه اینکه بین احساسات و نوروترانسمیترها رابطه ی خطی وجود نداره.
به موضوع جالبی اشاره کردی، انسان هيچ وقت حاضر نيست قبول کنه که احساساتش بی ارزشه و مثلاً تحت تأثير استرس يا خستگی افکار يا عقايدش عوض ميشه...
هيچ کس "انسانی بودن" رو به معنی خاکيش قبول نداره...
بابت نوشته های جالبت ممنون.
- كاش ميفرستاديش. اين نوشته با اينكه سابقهي ذهني طولاني داره، اما به شكل انديشهي خام زائيده شده. هر جور نظر يا نقدي به من كمك ميكنه صروت مسئله و جواب احتماليش رو بهتر بشناسم. گو اينكه ميفهمم بحث رودررو "گفت و گو" رو راحت تر ميكنه.
- "کلید اصلی فرآیندهای ذهن ما در «ناشناختهها» هست"
يعني ناشناختهها محرك و انگيزهي ذهن براي تبديل ناشناختههاست به شناختهها؟
- "بین احساسات و نوروترانسمیترها رابطه ی خطی وجود نداره"
دقيق نفهميدم. به نظر من (كه البته كشف خودم نيست) با تحريك مناسب يك قسمت از مغز، ميشه احساس مربوط به همون قسمت رو ايجاد كرد. اين چيزيه كه نورولوژيستها بهش نقشهي مغز ميگن.مثلا شبيه اين:
http://www.whyevolution.com/brain.gif
به حبيب:
مرسي از نظرت. در هر حال آدم اين توانايي رو داره (يا ميتونه پيدا كنه) كه نسبت به احساسات غير اصيلش خودآگاهي پيدا كنه.
سلام. مطلب جالبی بود. برای من هم همیشه سوالات مشابهی مطرحه. نظرت در مورد آگاهی چی هست؟ به نظر تو آگاهی در احساس چه نقشی داره؟ آیا میشه گفت بدون آگاهی نه درد و لذت ونه احساسی هست؟ اگه وقت کردی یه سری به ما بزن.
بسم الله الرحمان الرحیم
پی کو لوی عزیز
سلام
ظاهراً برای درک مفهوم زمان نیاز به ابزارهای فکری از نوع فلسفی اش است
من از کودکی این سؤال برایم مطرح بود که حد و مرز جهان کجاست و چیست
حتا یادم است حدود دبیرستانی که بودم وقتی با برادرم می رفتیم خانه ی عمویم تا با پسرعموهایمان تفریح کنیم (فوتبال و استخر و این چیزها) در راه با برادرم این سؤال را مطرح کردم
شاید پرسش اساسی ی شما بی شباهت به قانون سوم نیوتون نیست
شما نیروئی به کلیدی از صفحه کلید کامپیوترت وارد می کنی
کلید صفحه کلید هم همان اندازه و در جهت عکس نیرو وارد می کند
خُب حالا نیروی اصلی کدام است؟
مدتی قبل نمی دانم چه جوری نام فلرتیشیا را دیدم
سپس متوجه شدم وبلاگهای فارسی ای با املای
Felertishia
است
پس طبق شما املای آنان غلط و حدسی بوده
اگر مشخصات اصل کتابی را که نام بردی پیدا کنم خبرت می دهم
قربانت
به عبدالحسين دهقاني:
از كلمهي آگاهي كه گفتي، دو معني برداشت ميكنم:
1- آگاهي به معني "درك احساسات در هنگام هشياري". يعني اگر خواب باشيم يا بيهوش، به سيگنالهاي حسي پاسخ كمتري ميديم.اين سطح از آگاهي بين انسان و حيوان مشتركه. البته معنيش اين نيست كه انسان و حيوان درك يكساني دارند. كما اينكه حتي نميشه گفت انسانها درك يكساني از احساسات دارند.
2- آگاهي به معناي خودآگاهي نسبت به احساسات. اين يك سطح بالاتر از آگاهي به معني قبليه. يعني من احساسات خودم رو حلاجي بكنم و بفهمم كه الان در چه وضعيتي هستم. اينطوري ممكنه بتونم در مورد احساسم تصميم بگيرم.
اميدوارم منظورت رو درست فهميده باشم. اين بدفهمي من به خاطر كلي گويي طبيعيه :)
ارسال یک نظر