پروفسور بالتازار Professor Balthazar
1 و 2
جعفري (شويد، مريم گلي، ...) The Herbs
سه كله پوك Three fools، بلغاري: Тримата глупаци
...
اندیشههایی كه فراموش میشدند
پروفسور بالتازار Professor Balthazar
1 و 2
جعفري (شويد، مريم گلي، ...) The Herbs
سه كله پوك Three fools، بلغاري: Тримата глупаци
...
نه مرا سوز سينه بود
نه دلم جاي كينه بود
امروز كه صداي كيميا را شنيدم، باز به سراغ اين دو سه خط پيشنويس آمدم. يادم آمد:
نيمهشب يك ساعت دست نيافتني بود. اولين بار كه به نيمه شب رسيدم، تا صبح خوابم نبرد. بچههاي نيمهشب. اين مبارزه با خواب تا امروز بيماري من است.
يك دختر موطلايي 5-6 ساله. من هفت ساله بودم. دچار شدم و ماندگار شد. در يك بشكهي 220 ليتري بازي ميكرديم. آشپزخانه و نشيمن و بازار و اتاق خواب همانجا بود. يك مدل كوچك از زندگي كه دو سه روز نپائيد.
رؤياهايم غوطهوري در آبي زلال و خنك بود، يا پرواز در آبي آسمان.
بعداز ظهرها همه ميخوابيدند. من ميزدم بيرون و در كوچههاي خلوت و گرم تابستان شهر پرسه ميزدم. شهر مال من بود. خزهي روئيده در سايهي ديوار بلند خشتي، دقيقههاي طولاني يك اكتشاف شوقانگيز بود.
توي حياط مدرسه، نشستهايم پشت به فنسها. دخترها يكي يكي ميآيند و من براي هركدامشان يك قصه ميگويم تا زنگ انشا براي كلاس بخوانند. سر كلاس، منِ نارسيست كيف ميكنم كه دارم تكرار ميشوم.
خدا نزديك نبود. دور اما در پاره ابري كه به زحمت از آن دهان باز كرده بود و بزرگمنشانه سخن ميگفت.
راه رفتن در تاريكي مطلق. در كوچههاي بي برق و شبهاي بيمهتاب. ميروم در دل سابات كه بترسم و از قدمي كه پيش ميگذارم كيف كنم. و باز بترسم و بترسم.
غمگين ميشدم اما رنج نميكشيدم. اين ملكوت من بود.
شادي تو مينوشم، كيمياي جان را
اس ام اس هاي ضد حال
فيلم ديدني
درست كردن شناسنامه
لعنت بر پدر و مادر كسي كه در اين مكان آشغال بريزد
توليد مثل فيل
چل
تعریف عشق مرحوم شاه آبادی
زنان آزاررسان به مردان
شماره شناسنامه اسب
وبلاگ هاي فارسي
همهي اين جستجوگران، استفاده از كوتيشن را بلد نبودهاند كه در دام پستو افتادهاند. فنيترينشان آني است كه عنوان اين پست شده و عملگر OR را ميشناخته.
سايت usnews.com بهترين شغلهاي سال 2007 امريكا را فهرست كرده است. منظور از بهترين، آنهايي است كه در بازار كار آينده، تقاضاي فزاينده دارند. در اين فهرست 25تايي، بالاترين درآمد از آن پزشكان عمومي و دندانپزشكان است. شنواييسنجها، بيناييسنجها، ويراستاران و كتابدارها بهترين كيفيت زندگي شغلي را دارند. آرشيتكتها شان اجتماعي بالا و درآمد نسبتا كمتري دارند.
از نكات جالب اين گزارش، تقاضا و درآمد نسبتا خوب براي شغل روحاني است.
همچنين بدترين كيفيت زندگي شغلي مربوط به سياستمداران و پرستاران است.
روزهاي خيلي مرطوب نفس كشيدن سخت ميشود. باطري موبايل زودتر تمام ميشود چون با قدرت بيشتري امواج را ميفرستد. روزهاي مرطوب كشيدن سيگار بيشتر از روزهاي خشك ميچسبد. همچنين احتمال بروز خرابي در شبكهي توزيع برق و قطع برق بالاتر ميرود. روزهاي مرطوب عرق روي بدن خشك نميشود و كولرهاي آبي بيفايده ميشوند.
من يك روش جالب براي اندازهگيري رطوبت هوا دارم. درحالي كه از دور به اتومبيلم نزديك ميشوم، دكمهي ريموت را ميزنم. از جايي كه در اتومبيل باز ميشود، قدمهايم را تا رسيدن به در ميشمارم. بله، واحد من براي اندازه گيري رطوبت، قدم است. هر چه شمارهي قدمها كمتر باشد، رطوبت بالاتر است.
راستي، چرا هيچكدام از سايتهاي هواشتاسي، نميتوانند رطوبت هوا را براي روزهاي آينده پيشبيني كنند؟
خداي بزرگ است اهورامزدا، كه اين جهان شگفت آفرينش را آفريد، كه براي مردم شادي آفريد، كه خرد را و توانايي را بر خشايارشا بخشيد.
خشايارشا گويد: بخواست اهورامزدا من چنانم كه راستي را دوست ميدارم و از دروغ بيزارم. من نميخواهم كه توانا بر ناتوان ستم كند و هم نخواهم كه به توانا از ناتوان آسيب رسد. آنچه راست است، آنرا ميپسندم.
خواست خدا در زمين آشوب نيست، بلكه صلح، نعمت و حكومت خوب است. من دوست دروغگويان نيستم. در دل خود تخم كين نميكارم. هر آنچه مرا به خشم آورد از خود دور ميدارم. با نيروي خرد بر خشم خود سخت چيرهام. هركه همكاري و همراهي پيشه كند، درخور كوشش او را پاداش ميدهم. آنكه گزند رساند و ستم كند به اندازه گوشمالش ميدهم. نميخواهم كسي زيان برساند و كيفر نبيند. آنچه كسي برضد كسي ديگر گويد، مرا قانع نتواند كرد مگر بنا به قانون نيك گواه درست آورد و داوري بيند. از آنچه كسي فراخور توانايي خويش انجام دهد و بجا آورد، شادمان و خرسند ميشوم و خشنوديم را كرانهاي نيست. چنين است هوش و اراده من.
نپندار كه زمزمههاي پنهاني و درگوشي بهترين سخن است. بيشتر به آني گوش فرادار كه بيپرده ميشنوي. تو بهترين كار را از توانمندان ندان و بيشتر به چيزي بنگر كه از ناتوانان سر ميزند.
آنگاه كه تو از آنچه بر دست من رفته، چه در زادگاهم و چه در آوردگاه، ببيني يا بشنوي، بدان كه اينست توانايي من. كه برتر و تيزتر از نيروي پندار است. اينست كارداني من. تا جايي كه توش و توان دارم در جنگجويي هماوردي خوبم، چون در آوردگاه باشم كسي را كه از دور ميبينم به نيروي ادراك و خرد ميدانم كه بدخواه است يا كه دژانديش نيست. به نيروي ادراك و اراده خويش همواره نخستين كسي هستم كه تصميم ميگيرد كار شايسته را، چون دشمن را ببينم و چون دوستداري را. مردي هستم ورزيده، هم به دست و هم به پا. به هنگام سواركاري سواركاري خوبم. در تيرافكني، تيراندازي چيرهدست. چه بر اسب باشم و چه با پاي پياده. در نيزهوري، نيزهوري نيكم. خواه از روي اسب و خواه از روي خاك.
اينها هنرهايي است كه اهورامزدا مرا بخشيده است و توانايي بكار بردن آنرا داشتم. آنچه بر دستم رفته است به ياري يزدان همه را با هنرهاي خويش كه ارزاني اهورامزدا بوده است به انجام رساندهام. اهورامزدا مرا و كارهاي مرا بپايد.
كتيبهي خشايارشا به خط ميخي فارسي باستان، نقل از موزهي تخت جمشيد
چگونه با دو انگشت خود يك سوت بلند بنوازيم:
1. نوك انگشت شست و انگشت كناريش يعني انگشت اشاره را به هم بچسبانيد و بگذاريدش روي دندانهاي جلوي فك پائين.
2. با همان فيگور مرحلهي اول به بيخ زبانتان فشار دهيد تا زبانتان به طرف عقب جمع شود.
3. لبهايتان را روي اين دو انگشت شريف بفشاريد و شروع كنيد به دميدن.
اگر بارهاي اول صدايش خوب نبود يا آب از لب و لوچهتان سرازير شد يا همخانه و همسايه ناگهان ريختند سرتان، سرخورده نشويد و تمرين را ادامه دهيد. بدانيد و آگاه باشيد كه يك سوت دوانگشتي ماهرانه، هميشه ديگران را ايمپرس مينمايد.
نكتهي فني: براي نواختن يك سوت آرماني، بهتر است ناخنهايتان كوتاه باشد.
نقل مطلب از اين وبلاگ براي همه آزاد است، صرفا با ذكر ماخذ