پليس در جادهها كنترل و سخت گيري بيشتري ميكند. جريمهها سنگين تر شدهاند. پايگاههاي امداد جادهاي بيشتر شدهاند. بستن كمربند اجباري شده. اتومبيلهايي كه تجهيزات ايمني مثل كيسه هوا و ترمز ضدقفل و غيره دارند بيشتر شدهاند. روي اتوبوسها تجهيزات رديابي ماهوارهاي نصب كردهاند تا سرعتشان را كنترل كنند. اما ... آمار كشتگان امسال بيشتر از پارسال است. بيست و نه هزار مرگ براي بيست و نه هزار زندگي.
نميتوان بيتفاوت بود. احتمال مرگ در مسافرت جادهاي در حد احتمال مرگ در جبههي جنگي پرتلفات مثل جنگ ايران و عراق است. اين، يعني اقدامات پيشگيرانه هيچ اثربخش نبوده. در آمريكا هم دليل شماره يك مرگ، تصادف است. آمريكا بيشترين اتومبيل دنيا را دارد و مردم هم از اتومبيل زياد استفاده ميكنند. اما سرانه تصادف و مرگ و مير ناشي از آن به اندازه ايران نيست.
چرا؟
جواب من يك تحليل همهجانبه نيست. دادههاي كافي ندارم. اينها تجربه شخصي من است به عنوان كسي كه سفر جادهاي را دوست دارد و به نسبت زياد سفر ميكند و در هر سفر چند تصادف مرگبار ميبيند و چند تايي هم از كنار گوش خودش رد ميشود. گمانم اقدامات پليس هم بر مبناي دادههاي غير دقيق است. جادههاي ما از جاهاي ديگر دنيا خيلي بدتر و خطرناكتر نيست. از بسياري جاها بهتر هم هست. هرچه جور نبودن قير و قيف جاهاي ديگر حالمان را ميگيرد، اينجا جور بودن قير مرغوب به نفع ساخت جادههاي خوب بوده است. اتومبيل ها هم همينطور. سالي حدود يك ميليون اتومبيل نو - هرچند نه خيلي مدرن - بايد اثري روي تلفات ميگذاشت.
اما رانندهها، .... رانندهها تكند. نظير ندارند. پير و جوان ندارد. چرا مردم محافظهكاري مثل ما، در جاده اينقدر بيباكند؟ چطور يك بازي برد-باخت را مثل گلادياتورها تا مرگ حريف يا خودشان پيش ميبرند؟ چگونه كساني كه در زندگي اجتماعي توان و اعتماد لازم براي تشكيل يك شبكه ارتباطي ساده اما نظام مند را ندارند، توي جاده ها علامتهاي خلاقانه اختراع ميكنند و حضور پليس را به هم اطلاع ميدهند؟
بي تعارف، مسئله به بينش اكثريت ما برميگردد. قواعد بازي آدمهاي خطرساز جاده اينطوري است:
راننده:
- عقب بيفتي، بازندهاي. اين مهمترين قاعده است.
- از عقب به او بچسب: اين بهترين روش تهديد كردن رانندهاي است كه راه سبقت نميدهد.
- با يك مانور مارپيچ بايد هر دستاندازي را دور زد.
- چيزي كه نميبينم وجود ندارد. يا: من خيلي خوش شانسم. از پشت سربالايي يا پيچي كه ديد ندارد كسي نميآيد.
- پشت سر چيزي نيست: وقتي ميخواهي سبقت بگيري، وقتي ميخواهي دور بزني، وقتي ميخواهي كنار جادهاي كه شانهي خاكي ندارد بايستي.
- جادهي امن جادهي بيپليس است.
- قانون طلايي NFS: اگر سوختي، همين جاده را از اول ميروي.
پليس:
- وظيفهي تو راهنمايي نيست. جاده قلمرو قدرت توست. بنشين توي الگانست و از التماس رانندههايي كه پاي پنجره احضارشان ميكني لذت ببر. ميتواني توقيف كني، ميتواني جريمه كني، ميتواني تخفيف بدهي، ميتواني نقد بگيري. قاضي و دادگاه و دادستان خودتي. استينافي هم دركار نيست.
- سرعت بالا علت عمدهي تصادف است. همه بايد با همان سرعتي حركت كنند كه قانون چهل سال پيش گفته. حال ماشينهاي سريع را بگير.
***
چندي پيش در جمع همكاران، آنها كه سن و سال بيشتري داشتند، ياد همكاران و دوستان قديمي درگذشتهشان افتاده بودند و خاطره تعريف ميكردند. تصادف حيرت آور اين بود كه همهي آنها - هر پنج نفر - در جاده كشته شده بودند.
۲ نظر:
پيكولو جان
مشكل اينجاس كه مني كه ادعام گوش فلك رو كر كرده هم تا وقتي ايران بودم همينجوري كه گفتي رانندگي ميكردم و بارها بخاطر بياحتياطي خودم، تصادف از بيخ گوشم رد شده. حالا چاره چيه؟ والا من كه نميدونم. و مطمئنم وفتي برگردم ايران دوباره همونجوري ويراژ دادن رو شروع ميكنم. با اينحال بنظرم مشكل رانندگي فقط يه حلقه از يه زنجير طولانيه. هر وقت توي بانكها درست صف ايستاديم، اينم درست ميشه
دژاوو گرفتم و الان بنظرم اومد قبلن هم اين حرفا رو بهت گفتم ...
هممم ...
کاش یک عدهای روی این موضوع تحقیق جدی کنند.
و کاش ...
بگذریم
میخواستم بگویم کاش نتایج تحقیق وضعیت را بهبود میداد بعدش!
ارسال یک نظر