۱۳۸۵/۰۹/۰۷

نويسنده ناشناس كيست؟

ريتا يادداشت جالبي دارد درباره كنجكاوي تشخيص مرد يا زن بودن نويسنده يك وبلاگ كه ناشناس مي‌نويسد. من چند معيار تجويز مي‌كنم:
نويسنده وبلاگ احتمالا زن است اگر اين موضوع‌ها را در نوشته‌اش ببينيد: پرو لباس، ترس از سوسك و مارمولك، ماجراي خريد، بدگويي از آقايان، لوازم آرايش، تعريف از كلاس اجتماعي همسرش، تعريف از ريخت خودش.
خوب، احتمالا مرد است اگر از اينها چيزي ديديد: بحث‌هاي علمي و فلسفي عميق، عشق به اتومبيل، بدگويي از خانم‌ها، تعريف خاطرات قديمي، طعنه به همسرش، سياسي‌نويسي، بد و بيراه به قيافه خودش، ...
چند ساله است؟
نوجوان است اگر درباره عشق‌هايي مي‌نويسد كه جرات ابرازشان را نداشته. همه اتفاقات هر روزش را توي وبلاگ مي‌نويسد.
جوان است اگر درباره عشق‌هاي شكست خورده مي‌نويسد و مي‌خواهد مهاجرت كند.
ميان‌سال است اگر مدام موقعيت اجتماعي يا اقتصاديش را به رخ مي‌كشد، يا دچار استرس‌هاي حاد آن است.
پير است اگر دائم همه را نصيحت مي‌كند، حرف‌هاي قبلي‌اش را فراموش كرده. وبلاگش را دير به دير به‌روز مي‌كند.
كجاست؟
در ايران است اگر گرايش راست سنتي دارد يا اصلاح طلب است يا هيچ رد و نشاني ندارد كه بفهمي كيست و كجاست يا فكر مي‌كند كه خارج عجب بهشت بريني است.خارج از ايران است اگر فحش‌هاي آبدار سياسي مي‌دهد و پروفايلش كامل است و به همه بدبين است. از ماليات و قسط و غم غربت و نوستالژي قورمه سبزي و حافظ و ديزين مي‌نويسد.
اگر درباره همسرش با احتياط حرف مي‌زند و از عشق‌هاي جديد و مهماني‌ها و سفرهاي مجردي چيزي نمي‌گويد، يعني همسرش هم وبلاگش را مي‌خواند.
مهم: جدي نگيريد :)
بازم هست؟

۱۳۸۵/۰۹/۰۵

اي سنگ‌هاي كوه

داشتيم از سينه‌كش توچال بالا مي‌رفتيم. به هن و هن افتاده بوديم. يك گروه دو سه نفري پشت سرمان بودند. يكي از آنها بلند شعر مي‌خواند: " اي سنگهاي كوه ... مرا پناه دهيد ... مرا پناه دهيد به صبحانه‌اي". گرسنه بود. ايستگاه پنج يك برادر ايستاده بود و عينك‌هاي دودي را بازداشت مي‌كرد. استعاره نيست، ايستاده بود و هركس از آن عينك‌هاي كشيده كه مد شده بود داشت را به بازجويي مي‌گرفت و عينكش را ضبط مي‌كرد. گروه ما آدم‌هايي بودند كه در كوه با هم آشنا شده بودند. پسر آهنگري كه با ما بود با حرص زمزمه مي‌كرد: "بر سر هر گذري ميكده‌اي خواهم ساخت" همين يك مصرع يادم مانده. بعدها شنيدم عمرش كفاف نداده اين رجز را عملي كند. دهه شصت بود. امشب يادش افتادم. گوگل كردم اين شعر پيدا نشد. شعري شبيه آن از عطار نيشابوري پيدا كردم:
دست در دامن جان خواهم زد - پای بر فرق جهان خواهم زد
تن پلید است بخواهم انداخت - وان دم پاک به جان خواهم زد
از دلم مشعله‌ای خواهم ساخت - نفس شعله‌فشان خواهم زد
به خرابات فرو خواهم شد - دست بر رطل گران خواهم زد
آن دم انگشت گزان می‌زده‌ام - این دم انگشت زنان خواهم زد

آلرژي تلفن

اين چه حساسيتي است كه نسبت به تلفن دارند؟ داريد با هم حرف مي‌زنيد كه تلفنش زنگ مي‌زند. مي‌گويد ببخشيد -و گاهي نمي‌گويد- و مشغول حرف زدن با نفر سوم مي‌شود. احمقانه‌تر وقتي است كه براي صحبت با شما كلي اصرار داشته و با قرار قبلي آمده كه مطالب مثلا مهمي را بگويد.

درخت دانش

دانش يك ساختار درختي (و معمولا فراكتالي) دارد. سه پژوهشگر دانشگاه تگزاس، با نمونه‌گيري از RNA سه هزار گونه از موجودات زنده، ارتباط ميان آنها را با يك نمودار سلسله‌مراتبي دايره‌اي نشان داده‌اند. براي ديدن آن روي عكس اين صفحه كليك كنيد. براي ديدن نام گونه‌ها درجه زوم را روي 300 درصد بگذاريد.
فكر كردم نمودار دايره‌اي براي توصيف سازمان چيز مناسبي است. گوگل نشان داد كه سابقه اين كار بسيار قديمي است. نمودار سازماني شعاعي به تاريخ 1924 را اينجا ببينيد.

۱۳۸۵/۰۹/۰۳

زيبايي شناسي جانوري

چشم مردان در بدن يك زن دنبال چه مي گردد؟ به نظر من جذابيتي كه صنعت لوازم آرايش و متخصصان زيبايي از چند هزاره پيش به وجود آورده اند در دو دسته قابل طبقه بندي است: بارورنمايي و كودك نمايي. خودتان نشانه گذاري‌هاي زير را در اين دو دسته جا بدهيد:
چشم ها: خط چشم با تاكيدي كه روي چشم ها مي گذارد، آنها را بزرگتر و در نتيجه كودكانه تر مي‌نماياند.لنزهاي درون چشمي علاوه بر تغيير رنگ، مردمك چشم را هم گشادتر نشان مي دهند. گشادي مردمك از علائمي است كه ميل جنسي را در پستانداران نشان مي‌دهد. اين اندازه در موقع ارگاسم به حداكثر مي رسد.
سرين: سلول هاي عصبي پس از تولد رشد چنداني نمي كنند. اندازه مغز در هنگام تولد محدوديتي طبيعي است به اندازه استخوان هاي لگن بستگي دارد. پس هرچه سرين بزرگتر باشد زايمان راحت تر و احتمال تولد نوزاد باهوش بيشتر خواهد بود. در طرف مقابل، كوچك بودن آن نشانه كودكي است. يك زن لاغر به آساني مي تواند سن و سال واقعي خود را كمتر نشان دهد.
سينه: فرم دلخواه مردان همان است كه يك زن را آماده باروري و شيردادن به يك كودك نشان مي دهد (توضيح نمي‌دهم).
پوست: رگ‌هاهنگام هيجان - ازجمله برانگيختگي جنسي- گشاد شده و خون بيشتري در آنها جريان مي‌يابد. گلگونگي ناشي از اين هيجان كه يك علامت جنسي است، به راحتي با استفاده از لوازم آرايشي قابل تقليد است.
لب ها: لب هاي سربالا نشان كودكي است. درحاليكه لبهاي كلفت نشان برانگيختگي است.
بيني: بيني نازك و سربالا كودك نما است.
روند گرايش آدم‌هاي امروزي به سمت نشاني‌هايي است كه كودك نما هستند. اين را در بيني‌هاي سربالا، لب‌هاي برگشته، لپ‌هاي گلگون، پوست‌هاي كشيده و لحن كودكانه و نوك زباني خانم هاي مدرن مي توان ديد. يك معناي اين گرايش آنست كه روابط جنسي به تدريج دارد از نقش اصلي خودش در توليد مثل تبديل مي شود به وسيله لذت بردن.
در هرحال خودآرايي از آن جاهايي است كه خانم ها خلاقيت مرموزي از خود نشان مي دهند، هرچند اكثر وقت ها ناخودآگاه علامت هاي اشتباه صادر مي كنند.
در مورد زيبايي ظاهري مردها ... چيز زيادي براي گفتن نيست.

اختراع ساده

هرچه به پيش مي رويم، اختراعات پيچيده تر مي شوند. مقايسه كنيد سنگ چخماق را با يك ماهواره تلويزيوني. امروزه اگر كسي ايده يك اختراع جديد را بدهد، معمولا كلي آدم بايد كار كنند تا آنرا بسازند.
به نظر من از ويژگي هاي يك اختراع خوب و خيلي نبوغ آميز، ساده بودن آن است. مثال: چرخ، كبريت، توري چراغ، انبر، ساعت شني، پيچ، ماوس




اولين بار كه سوختن يك توري نو و روشن شدنش را ديدم انگار يك جادوي كوچك بود. هنوز هم چراغ توري بهترين وسيله براي روشن كردن يك شب تاريك در دل طبيعت است.

۱۳۸۵/۰۸/۳۰

چيزهاي مهمي كه در مدرسه و دانشگاه ياد نمي گيريم {خيس كردن جاي سفت}

به آدمي كه تازه درسش را تمام كرده چطور نگاه مي كنند؟ تازه كار،بي تجربه، بچه، ...چرا؟ آدمهاي با تجربه چه چيزهايي ياد گرفته اند؟
كسب و كار: بهترين روش پيدا كردن شغل چيست؟ چطور مي شود يك كسب و كار را از صفر ايجاد كرد؟ چطور مي توان آنرا تا آينده اي دور بهتر، پولسازتر و موفق تر كرد؟
رابطه عاطفي: چطور مي توان يك رابطه خوب را با جنس مخالف شكل داد؟ چطور بايد يك خانواده محكم را تشكيل داد و از آن لذت برد؟
حل مسئله: روش نظام مند حل يك مسئله (مشكل) واقعي در زندگي چيست؟ مشكل چطور علت يابي مي شود؟ چطور مي شود براي يك مسئله راه حل هاي ممكن را پيدا كرد؟ روش انتخاب بهترين راه حل از ميان راه حل هاي ممكن چيست؟
آداب معاشرت: چطور دوستان جديدي پيدا كنيم؟ با همكاران و رئيس خود چطور رفتار كنيم؟ چطور خودمان را بيان كنيم كه در ديگران اثرگذار باشد؟
كار گروهي: تجربه باهم كار كردن، مشاركت با ديگران، رهبري كردن
از ديپلمه هاي رياضي چند تايشان در بقيه عمر براي حل يك مسئله واقعي يك انتگرال حل كرده اند؟ از ديپلمه هاي اقتصاد چند تايشان در بقيه عمر براي حل يك مسئله واقعي يك تراز مالي گرفته‌اند؟ اين نسبت در كارشناس‌ها هم چندان متفاوت نيست.اگر حتي كساني را در نظر بگيريم كه در رشته تخصصي خودشان كار مي كنند، حجم چيزهاي بدرد نخوري كه در دوران تحصيل به ذهن سپرده اند خيلي زياد است.
به نظر من مهارتهايي كه گفتم براي هر كس كه بقول معروف وارد اجتماع مي شود لازم است. هيچكدامشان را در مدرسه ياد نمي گيريم و همه شان امروزه آموزش هاي مدون دارند.
ما، تمدن سازي خودمان را فراموش كرده ايم.

۱۳۸۵/۰۸/۲۷

حسن حامد

معمولا اسم آدم ها را به سختي ياد مي گيرم و راحت فراموش مي كنم. گاهي براي به خاطر آوردن اسم يك همكار مدتي مكث ميكنم، گاه يك دوست قديمي را بعد از مدتها مي بينم و وقتي با عذرخواهي به او مي گويم كه نامش را فراموش كرده ام كمي به او بر مي خورد.
سال هاي پايان دهه شصت گاهي از كنار بيلبوردهاي تئاتر شهر كه رد مي شدي اسم نمايشي را مي ديدي كه نويسنده، كارگردان، طراح صحنه و بازيگرش حسن حامد بود. اولين بار چون به اجراي سالن اصلي نرسيدم انتخابش كردم. نمايش هايش معمولا در سالن چارسو اجرا مي شد و صحنه طوري بود كه مي توانستي نفس هايش و دانه هاي عرق روي صورتش را بشماري. جواني نحيف با پوستي گندمگون و كشيده. يك مهربان پر حرف كه با همه وجودش براي تو بازي مي كرد. از آن بازي ها كه توي تاريكي سالن صورتت را خيس كند.
مجله فيلم را ورق ميزدم كه ديدم نوشته حسن حامد درگذشت. سالش يادم نيست، همانطور كه اسم آدمها در يادم نمي ماند. همان سالهاي شصت بود. همان موقع كه تازه آمده بود رفته بود. به قدر يك ربع صفحه درباره اش نوشته بود. نوشته بود مرحوم حسن حامد! تركيبي كه پذيرفتنش سخت بود. نوشته بود كه بر اثر پركاري و سرماخوردگي مرده. شبيه شوخي بود.
ديگر اسمي از حسن حامد نديدم.
چند بار خواب ديدم كه زن ميانسالي كه چند پشت بام آن طرف تر دارد رخت پهن مي كند و چادر گلدارش را دور كمرش گره زده به اتاق كوچك و شلوغ او در آن بالاخانه كه در زمستان تهران درش نيمه باز بود خيره شده و همينطور كه رخت ها را قبل از آويزان كردن مي تكاند به اندام تكيده حسن حامد خيره شده و با خودش فكر مي كند كه اين پسره لاغر دارد چه مي نويسد كه حواسش به سرفه هاي بي امان خودش نيست.

۱۳۸۵/۰۸/۱۲

ماهيگيري و عادت ماهانه

بعضي GPS هاي گارمين، ابزاري دارد براي اينكه به شما بگويد در چه روزهايي از ماه ماهيگيري و شكار مناسب تر است. توي آن روز هم مي گويد كه بهترين ساعت ها كدامند. چطور همچه حدسي مي زند؟

خود گارمين اطلاعاتي در اين باره نمي دهد. جستجو مرا به اين سايت درباره نظريه Solunar رساند. خلاصه اش آنست كه در روزي كه ماه نو يا كامل باشد، جانوران بيشترين فعاليت را نشان مي دهند و اين وضعيت را براي شكار مساعد مي كند.

در فرهنگ عاميانه ما اين باور وجود دارد كه بعضي ها شبهايي كه ماه كامل است ديوانه مي شوند. شبيه اين باور در فرهنگ غربي افسانه مرد گرگنما (wolfman) است.

شايد بين دوره هاي ماه و PMS هم ارتباطي باشد. (؟)

 

۱۳۸۵/۰۸/۱۱

ستايش نوآوري

براي كسي كه آثار هنري زيادي ديده، چيزي كه در بيش از همه در يك اثر هنري (انساني) جذاب است، ميزان خلاقيتي است كه در آن بكار رفته. صرف نظر از ابزار يا تكنيك خلق آن اثر. يعني ابزار يا تكنيك هم تا زماني كه بديع است جذاب است.

گاهي فكر مي كنم خواندن احساسات خيلي خصوصي بعضي آدمها توي وبلاگ، مثل ديدن فيلمهاي پورنو شده است. مشخصه فراگير آنها تكراري بودن است. انگار داريد محصولات يك كارخانه انبوه سازي چيني را مي بينيد كه قبلا از نمونه هاي اوريجينالش لذت برده ايد.