۱۳۸۶/۰۷/۱۵

تنهايي شبه‌علمي

لطفا يك نگاه ولو سرسري به اين سه بند بياندازيد:

1. از وسط دامن آقا برنارد لوییس و ریموند پوپر و کانت و رورتی و راولز و میلتون فریدمن و مایکل ایگناتیف و البته فیلسوف/مترجم برجسته‌ی تمام هستی یعنی [] رامین جهانبگلو پرت شد‌اند وسط دامن موجود «ترسناکی» به‌نام مارک هوبارت که تمام رشته‌های اندوخته‌های فکری‌شان را در خانه‌ی هنرمندان با یک اشاره آتش می‌زند.


2. استواري تئوري‌ هانتينگتون اما از آنجا سرچشمه مي‌گيرد كه او نظريه خود را براساس تئوري‌هاي واقع‌گرايانه در علم سياست بنا نهاده است. رئاليسم سياسي هانتينگتون در برابر ايده‌آليسم سياسي فوكوياما قرار داد. همچنان كه ماركس و لنين اسير ايده‌آليسم بودند. دانشمندي چون هانتينگتون آراي خود را در بستري از نظريه‌هاي سنت‌گرايانه و واقع‌گرايانه سياسي همچون هانس مورگنتا، ريمون آرون، هنري كسينجر، جورج كنان و آلفرد ماهان قرار داده است.
همه اين متفكران فرزندان توماس هابز و ماكياولي بودند كه نظريه‌اي شجاعانه در باب جنگ داشتند.

3. در زمان‌ ما يعني‌ دهه‌هاي‌ پاياني‌ قرن‌ بيستم‌ و آغاز قرن‌ بيست‌ و يكم‌ سنت‌ فكري‌ ضدمدرن‌ در نوشته‌هاي‌ متفكران‌ معاصر فرانسوي‌ مانند ژاك‌ دريدا، ميشل‌ فوكو، ژان‌فرانسواليوتار و ژان‌ بودريار بحث‌هاي‌ فراواني‌ را ايجاد كرده‌ است‌. گذشته‌ از اين‌ متفكران‌،انديشمندان‌ ديگري‌ نيز همچون‌ ريچارد رورتي‌ و السدرمكنتاير، توماس‌ كون‌ و پال‌فايرآبند در كشورهاي‌ انگليسي‌ زبان‌ نيز در زمينه‌ نقداز خارج‌ ساخت‌ مدرنيسم‌ با آن‌ مواجه‌مي‌شوند.

اميدوارم نويسندگان اين سه متن كه آن‌ها را به تصادف انتخاب كردم مرا ببخشند چون به دليلي كه گفتن ندارد، نامشان را ذكر نخواهم كرد.
در هر سه بند، اسم تعداد زيادي آدم مي‌بينيم كه لابد هريك نماد انديشه‌اي بوده‌اند. دليل رديف كردن اين نام‌ها چيست؟ من حدس‌هايي مي‌زنم:

- مثل شاهد آوردن در يك دعوا مي‌ماند. آدم‌هاي زيادي را مي‌آوريم تا حرفمان را باور كنند.
- بر مجهولات مخاطب مي‌افزاييم تا احساس ناداني كند. اين طور مجبور مي‌شود فكر كند ما درست مي‌گوئيم.
- به مخاطب حالي مي‌كنيم كه ما در محل بحث، بچه محل‌هاي زيادي داريم كه به كمكمان مي‌آيند.
- حوصله يا جرات بيان نظريات آن آدم‌ها را نداريم، به جايش تلگرافي كد مي‌دهيم و مخاطب بايد بفهمد ما كدام قسمت از انديشه‌هاي آن آدم را در نظر داريم.
- احساس تنهايي مي‌كنيم. آوردن اين نام‌ها براي ما به مثابه ذكري است كه ما را از تنهايي در مي‌آورد و از احساس دهشتناك آزادي، رهايي مي‌بخشد.

اين فهرست را همچنان مي‌توان ادامه داد.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
گذشته از استثناها، معمولا این حرف ها به هدف خفه کردن مخاطب بیان میشه. اما من فکر می کنم که عدم ذکر نام نویسندگان مربوطه اشتباه است. اگر به این ضوابط مزورانه معترض هستید، اسم این اشخاص را لینک کنید که بفهمند همه آدم ها گوسفند نیستند و در سخنان آنان تأمل می کنند

ناشناس گفت...

بسم الله الرحمان الرحیم
سلام پی کو لو
ناقلا تو این خطّا نبودیا
!
از انتلکتوئلها چیز نقل می کنی و سپس راجع بهشان حدسهایی می زنی
!
والّا اینهائی را که نقل کردی
هر سه شان بالسویه
برای من ایجاد سردرد می کنند
مثل این است که تیترهای صفحه ی اول روزنامه ی کیهان را بخوانم
مثل این است که کتاب دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان را بخوانم
از اینها که بگذریم اگر بخواهم جدی راجع به سه پاراگرافی که نقل کردی نظر بدهم گمان کنم نظر قابل اعتنائی ندارم
یعنی نظرم راجع به این پاراگرافها چیزی مثل خود محتوای این پاراگرافها درمی آید
هشلفت
گسیخته
و یا با توجه به میزانی از ارتباط بین
ذهن
و
زبان
چه بسا زبان یأجوج و مأجوجی
(کلیه ی حقوق اصطلاح «زبان یأجوجی و مأجوجی» محفوظ و متعلق به من است!)
ی نویسندگان پاراگرافهای یادشده حاصل ذهن نامرتب و نامنظمشان باشد

چی بگم والّا

اجازه می خواهم یکی از مقالات وبلاگم را که شاید ربطی به این مقاله ی تو دارد در این محل نقل کنم

مراد فرهادپور در نقاب نقد
بسم الله الرحمن الرحيم. قبل از عيد کتاب نقاب نقد: چيستي نقد ادبي در ايران در گفت و گو با: کريستف بالايي، عنايت سميعي، مراد فرهادپور، مديا کاشيگر، مسعود کوثري، حسن ميرعابديني، سيما وزيرنيا، صديقه وسمقي را از نشر باغ (ولي عصر، پائين¬تر از تجريش) تهيه کردم. تهيه و تدوين شاهرخ تندرو صالح، نشر چشمه، 1383. ديروز غروب و امروز صبح کتاب را خواندم و تمام کردم. ابتدا گفت و گو با فرهادپور. سپس وسمقي. سپس کاشيگر، و سپس به ترتيب موجود در کتاب. منطق و فکر و استدلال مديا کاشيگر بيشتر از بقيه جذبم کرد. ــ مديا کاشيگر در ص 136: «من اين تقسيم¬بندي [راجع به انواع نقد] که مي¬کنم در واقع نوعي تقسيم¬بندي خودسرانه است.» خُب البته از «راحت»بودن مديا کاشيگر است که درباره¬ي خودش چُنين نظر مي¬دهد. از اين تعبير آقاي کاشيگر مي¬خواهم استفاده کنم: چه بسا تعريفهاي آقاي فرهادپور از «بلوغ» (بلوغ تاريخی و ...) و چيزهاي ديگر هم در واقع «خودسرانه» است. ــ يک «درود» و چند نکته/سؤال راجع به صحبتهاي آقاي فرهادپور: 1) صفحه¬ي 122: «مثلاً آقاي شريعتي اگر در عوض سارتر مي¬رفت سراغ کامو و يا هر کس ديگر و آن تکه را برمي¬داشت با نظريه[ي] شيعه[ي] علوي مخلوط مي¬کرد، در حاصل يا به¬واقع بي¬حاصلي کار تغييري ايجاد نمي¬شد.» من البته درباره¬ي اصل درستي مطلب آقاي فرهادپور نظري ندارم، ولي جمله¬اش خيلي بامزه و جالب است! 2) ايشان بين «شکل هندسي» و «شکل و هويت فکري انسان» تشبيهي انجام داده. تشبيه و مقدمات و الفاظش جالب است، ولي من به نتيجه¬گيري ايشان با استفاده از اين تشبيه خوشبين نيستم. 3) «سنت» و «مدرنيسم». طرفداران و علاقه¬مندان «سنت» چه قدر در تعريف سنت با هم اشتراک دارند؟ فريتيوف شوئون، محمود بينا مطلق، سيدحسين نصر. طرفداران مدرنيسم چه قدر در تعريف آن با هم توافق دارند؟ 4) آقاي فرهادپور از دست اول، پنجم، هفتم، دوازدهم و پانزدهم بودن افراد غربي گفته. ايشان فرموده ماها (يک طرف «ماها»، يک طرف «ايشان») معياري براي اين نداريم که چرا فلاني را که فردي در واقع دست دوازدهم است، دست اول معرفي نکنيم. سؤال: معيار خود شما چيست؟ 5) تشبيه اوضاع کنوني به زمان و اوضاع بوعلي و فارابي، شايد از طرفي جالب، و از طرفي خيلي کم¬ربط باشد. 6) چه قدر آقاي فرهادپور از کلمه¬ي «اسکيزوفرني» استفاده مي¬کند. 7) اگر «آش شله قلمکار» بد است، آن مبناي فکري ِ تفکيکي/خالص/خُلّص ذهن مدرن چه بايد باشد؟
با احترام به مراد فرهادپور، و آرزوي موفقيت و سلامت برای او.
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم ارديبهشت 1384ساعت 8:43 توسط سیدعباس سیدمحمدی
***
قربانت

***
دو سه روز در ذهنم هواپیمائی بود که عمودپرواز است
اسمش یادم نمی آمد
خیال کردم هاوک بوده
دیدم نه
سپس به ذهنم رسید در گوگل فارسی سرچ کنم
عمودپرواز
بله
معلوم شد هاریر است
هم مقاله اش در ویکیپدیا را پیدا کردم
و هم
http://harier.blogfa.com/
را
البته قبل از هومپیج وبلاگ
صفحه ای از آن را یافتم که مختص هاریر بود
کیف کردم ها
!
***
من رفتم قم
ولی گفتند نیمه ی دومی هستم
ایشالا حدود دی یا بهمن

ناشناس گفت...

سیدعباس سیدمحمدی

http://en.wikipedia.org/wiki/Image:Soraya-Mutter_Erde_fec.jpg

ناشناس گفت...

سیدعباس سیدمحمدی

http://alglobus.net/NASAwork/topology/Pictures/harrier.vortex1.gif

ناشناس گفت...

چند سال دیگه...کو تا اونموقع...میدونم که چشم به هم بزنم چند سال دیگه هم میرسه...ولی انقدر پشیمونم بابت همه سالهایی که اونطوری گذشت که حالا دیگه نمیخوام فکر کنم چند سال بعد درباره اینها و چیزهای دیگه ای که نوشتم چی فکر میکنم...اصلا چه فرقی میکنه چه فکری داشته باشم اونموقع؟

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز. سایت یاهو، بزرگترین منزلگاه کاربران ایرانی که تک‌تک ما در آن ایمیل داریم و با آن چت می‌کنیم، نام کشور ما را از لیست کشورهایش حذف کرده و عراق، فلسطین، افغانستان، موزامبیک و... را باقی گذاشته. اگر عرق و غیرت شما اجازه نمی‌دهد این خفت را بپذیرید، با لینک دادن به صفحه‌ی http://helloyahoo.net از طریق کلیدواژه‌ی Yahoo mail ، به عمل کردن بمب گوگلی علیه این اقدام ایران ستیزانه کمک کنید. متشکرم

ناشناس گفت...

سلام پی کولو
امیدوارم خوب و سلامت باشی
این که پیوندهایت بر اساس فهرست الفبا است جالب است
ولی ظاهراً
یک پزشک
و
یک لیوان چای داغ
باید جایشان عوض شود
***
http://sanction.blogfa.com/post-22.aspx
حرام اعلام کردن استفاده از بلوتوث در عربستان

Avayemoj گفت...

دکتر کاشی چند وقت پیش مفاله جالبی بنام عقلانیت دانشگاه نوشته بود که در آن به این نکته هم اشاره کرده بود. من لینکش رو روی بالاترین هم گذاشته بودم. خوانده ایش؟