ديدن خبري مانند مرگ اميركبير يا ورود سفير ايران به انگلستان در يك روزنامهي آمريكايي 150 سال پيش خيلي جالب است.
روزنامهي نيويورك تايمز آرشيو خود را از طريق اينترنت در دسترس قرار داده است. اين آرشيو از سال 1851 تا كنون را پوشش ميدهد و شامل بيش از 13 ميليون مقاله است. ببينيد چه چيزهايي در آن پيدا كردم.
بدون امواج راديويي، اخبار جايي مثل ايران چطور تا آمريكا ميرسيده؟ اين بريده را ببينيد:
كشتي بخار پست ايالات متحده همبولت، كاپيتان ساينز، حدود ساعت 5 بعدازظهر ديروز به اين بندر رسيد. [...] اين كشتي 130 مسافر (همگي فرست كلاس) و محمولهي مناسبي از كالاهاي فرانسوي و اروپايي با خود آورد. با ورود اين كشتي، ما اطلاعات انگليسي و اروپايي را حدود 5 روز ديرتر دريافت كرديم... |
نيويورك تايمز-9 اكتبر 1851
گزارش مسافران كشتي (كه شامل ديپلماتها هم ميشود)، نامهها و نشريات اروپايي، تنها پل ارتباطي مطبوعات آمريكاي آن زمان با دنياي خارج بوده است.
اما چند خبر مربوط به ايران زمان ناصرالدين شاه:
اميركبير
خبر عزل اميركبير در نيويورك تايمز 17 ژانويهي 1952 چاپ شده است.
پرشيا. روزنامههاي روز چهاردهم قسطنطنيه [استانبول] واصل شد. سلطان [عثماني] فرماني صادر كرده است كه به اتباع مسيحي خود آزادي عبادت و ثبت ازدواج و تولد اعطا ميكند. نامههاي واصله از ترابوزان حاكي از آن است كه ميرزاتقي خان، كه از 1818 نخست وزير بوده است از قدرت خلع و با برادرش ميرزا آقاخان وزير جنگ جايگزين شد. روز بعد از عزل وي، هرج و مرج عظيمي بر تهران مستولي شد. اقامتگاه ميرزاتقي خان غارت و ويران گرديد، و اگر شفاعت مجدانهي وزير روسي م. دولگروكي نبود حيات او به خطر ميافتاد. |
و خبر تكميلي در روزنامهي 19 مارس 1852:
پرشيا. پروسين مانيتور تلگرامي مورخ 8 فوريه منتشر كرده است كه اظهار ميدارد ميرزاتقي خان، صدراعظم تازه منفصل شدهي پرشيا به فرمان شاه به قتل رسيده است. وي به حمامي انتقال يافته و در آنجا چندين رگ او شكافته شده و با متحمل شدن خونريزي ميميرد. پس از آن، حكومت اموال كلان او را ضبط نموده است. |
ورود سفير ايران به ساوت همپتون
اين نمونه (25 سپتامبر 1851)، نشانگر دقت همسفران جناب سفير ايران در رفتار و ظاهر اوست:
ورود سفير پرشيايي. پيشتر ورود عاليجناب [نام ناخوانا است] اعلام شده بود. او مردي فاخر و خوش سيما به سن حدود چهل سال است. جامهي ملي گران قيمت و بديعي پوشيده بود كه مقامات عالي در پرشيا ميپوشند. سردستها و يقهي عبايش با قلابدوزيهاي زرين تزئين شده بود؛ سگك كمربندش با قطعات الماس مرصع گرديده، و يك ستارهي تابناك بر سينهاش آويخته بود. كلاه بلند مخروطي ويژهي كشور پرشيا بر سر داشت. يك ديلماج و يك خدمتكار همراهش بودند. ملازمان بسياري او را از پرشيا تا تركيه همراهي كرده بودند كه تقريبا همهي آنها را در قسطنطنيه مرخص كردهبود. وي از راه ترابوزان و درياي سياه به قسطنطنيه رسيد. حين سفرش در اگزاين [نام قديم درياي سياه] با ديگر مسافران در سالن بر سر ميز مينشست و بيش از معمول مسلمانان ليبرال، در عادت غذائيش سختگيري نميكرد. چايش را شيرين و داغ، بدون شير يا خامه، در فنجاني بيدسته مينوشيد. اكيدا از شرابها و ليكورهاي الكلي پرهيز ميكرد. بسيار تدخين ميكرد. در طول سفر، رفتارش در كشتي بسيار با نزاكت بود و از قرار، مردي فرهيخته و مهذب است. او انگليسي نميداند. منشي او كه نقش مترجمش را ايفا ميكند، يك پرشيايي اصيل است كه در هندوستان تحصيل كرده. پس از عزيمت جناب ايشان از ساوت همپتون، فرامين حكومتي دال بر اعطاي تامه حقوق و امتيازات سفيران عالي رتبه به وي واصل گرديد. |
چند نمونهي ديگر
اين دو نوشته هم به نظرم جالب ميآيند:
نكته: مردم آمريكا از يك ملت دوپاره (بردهدار و برده) و ايزوله از بقيهي جهان، راه پيشرفت و توسعه را بسيار سريع پيموده اند.
نامربوط: آيا از سايت اداره كل اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت خارجه ميتوان فهميد سفير ايران در انگلستان در سال 1851 چه كسي بوده است؟ به نظر شما اين سند در كدام كارتن است؟
۵ نظر:
پی کو لوی عزیز
همین طور ساکت و آرام مطالب نابی اینجا می گذاری که فقط از پی کو لو بر می آید. این طور دقت و جستجو و کند و کاو در آرشیو ها حوصله ای می طلبد که در فرهنگ ما اندک یافت می شود. فقط خواستم بگویم خسته نباشی، و ممنون
با عرض سلام خدمت شما
بسیار سپاسگزارم که زحمت پیدا کردن و ترجمه این بریدههای زیبای روزنامه را به خود دادید. کار فوقالعاده جالبی است.
با تشکر و تقدیم احترام
ققنوس
خیلی زحمت کشیدی. به نظر من دقیقا همان چیزی بود که از یک وبلاگنویس انتظار میره.
دستت درد نکنه. همین طوری ادامه بده.
پی کولوی عزیز ذهن خیلی خلاقی داری که از ورای پستهایت مشهود است. این هم خیلی جالب بود.
زنده باشی و روان
سارا
خیلی جالب بود. ممنون
ارسال یک نظر